تلخ و شیرین (پارت 19)

دیانا:بیدار شدم ساعت 10 بود خیلی سر درد داشتم
رفتم و قرص خوردم و به ارسلان یه پیام دادم
پیام:
دیانا:سلام ،چطوری عشقم
ارسلان:سلام قلبم من سر کارم یکم خستم شب هم خونه
ممد اینا پارتی هست میریم شب می‌مونیم
دیانا:باشه عزیزم پس من برم بخوابم سرم درد می‌کنه
ارسلان:باشه برو بخواب خدافز🫀🥺
دیانا:بای
-----------
دیانا :رفتم یه لیوان آب خوردم و خوابیدم
________
نیکا:بیدار شدم دیدم مهگل پیام داده بود که امشب
می‌خوام بیام پیشت،منم شب پارتی دعوت بودیم
نمی‌تونستم نرم بش گفتم تو هم بیا و گفت باشه
مهگل:قبول کردم که برم
نیکا:به مهگل گفتم که دیانا هم میبینی
مهگل:خوبه خوبه، میرم و کارمو انجام میدم
دیدگاه ها (۰)

200 تایی شدنمون مبارکه🥺🤍✨

یه احمقی رفته رمان رو گزارش داده دو پارت آخر حذف شده ادامه ر...

تلخ و شیرین (پارت ۱۸)

تلخ و شیرین (پارت17)

رمان بغلی من پارت ۴۹دیانا: با خجالت سلام دادم یاشار: من برم ...

رمان بغلی من پارت ۸۰.... چند ساعت بعد ....دیانا: چشامو باز ک...

رمان بغلی من پارت ۷۷... فردا ...دیانا: با صدای گوشیم چشامو ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط