آغوش سایه

آغوش سایه
پارت بیست و دوم(آخر)🖤💙❤️
شدو:سورپرایز اینه که همه میریم به سینما
لیا: آخ جون
سونیک:چه فیلمی هست
شدو:هر چی تو بگی
ماریا:عالیه بریم
«نصفه شب»
شدو:لیا،سونیک،ماریا چطور بود
ماریا و سونیک و لیا:عالییییی
شدو:خدا را شکر
صدای در اومد
شدو:بازم تو مفلیس
مفلیس:خب اومدم تو و دخترتو ببینم شنیدم جنگ تموم شده
شدو: آره ما هیچی برای پذیرایی نداریم
مفلیس:عجب بوی آشی میاد
شدو:ماریا نگفتم زیر غذا را زیاد نکن
ماریا:ببخشید
مفلیس:غذاهای خود را از وجود ما دریغ و پنهان نکنید
شدو:ما؟؟؟باز اون اسکورج را آوردی
مفلیس:نه اون سر و سامان گرفته
شدو:خدا را شکر
مفلیس:سلام عمو سلام ماریا
لیا:سلا عمو
مفلیس:این بچه شماست
شدو:با اجازه آقا بله
مفلیس:نازه ای خدااااا
لیا:عمو برای شام هم بمونین
شدو: حتماً دیوونه شدی لیا
لیا:نه عمو بمونید
مفلیس:معلومه که میمونم
سونیک:از این شگفت انگیز تر نمیشه
شدو:لیا تو نمونه ای منحصر به فرد هستی
لیا:ممنون
مفلیس:اینم پول تو لیا
شدو:جانممممم
سونیک:دستتون درد نکنه
ماریا:شام آمادست
شدو:دستت درد نکنه آبجی
مفلیس:خب شروع کنیم
از زبان سونیک
مفلیس عین قحطی زده ها غذا می خورد انقدر تند تند می خورد طفلکی بچم لیا هنگ کرده بود
شدو:یواش تر
مفلیس:به به......
سونیک:یا خدا
لیا:بابا عمو چقدر تند تند می خوره
شدو:عموته دیگه
مفلیس:مرسی خداحافظ
شدو:باشه خداحافظ
ماریا:بالاخره رفت
شدو:لیا پولتو بده
لیا:بفرمایید
شدو:مال منه این پول ها مال منن
لیا:😂
شدو: می خوام از خدا تشکر کنم که یه همچین خانواده خوبی بهم داد
لیا:منم تشکر می کنم
سونیک:امیدوارم تا ابد همین خوشبختی را داشته باشیم
ماریا:و بقیه هم تجربه کنند
شدو:شما بهترین هدیه هایی هستید که می توانم داشته باشم
پایان✨✨