آغوش سایه
آغوش سایه
پارت بیستم❤️🖤💙
یهو صدای انفجار شد به سرعت رفتم و دیدم شدو داره با سپاه بلک دوم می جنگه رفتم کمک وقتی تموم شد شدو اسلحه اش را جلوی من گرفت
شدو:برو و گرنه زنده نمیمونی
سونیک:شدو
اسلحه را بالای سرم گذاشت
شدو:برو لعنتی
سونیک:نه شدو من فقط....
شدو:برو من هیچ حرفی با تو ندارم
با اسلحه شلیک کرد و خورد توی دستم و افتادم روی زمین و سعی کردم بلند شم دردش زیاد بود و شدو ناگهان پشت سرم با تفنگ اومد یک لگد از پشت زد
شدو:ازت متنفرم
سونیک:چرا
شدو:ازت متنفرم انقدر که دلم می خواد بکشمت
سونیک:شدو چرا
شدو:چون تو منو و لیا را ترک کردی
سونیک:خودت ازم خواستی
شدو:می تونستی برگردی با حداقل یک زنگ بزنی حال منو و لیا را بپرسی
سونیک:میدونم
شدو:ولی تو.....
رفتم سمت شدو و محکم بغلش کردم و نمی تونستم ولش کنم
شدو:ولم کن
سونیک:نمی توانم
شدو منو هل داد و می خواست یک بار دیگر شلیک کنه ولی دیدم نفس عمیقی کشید و رفت
سونیک:شدو
ولی صدامو نشنید نمی تونستم بلند شم خیلی خون از دست داده بودم نمی توانم باور کنم که اینطور شد سعی کردم بلند شم ولی درد امانم نمی داد ولی با هر زحمتی که شده بود بلند شدم و به دنبالش رفتم
از زبان شدو
اون سونیک حقش بود و الان باید فراموشش کنم چون اون منو و لیا را فراموش کرده بود باید روی هدفم تمرکز کنم
شدو:چی شده
ناکلز:داریم تمام نیرو هامونو از دست میدهیم اون خیلی قویه
بلک دوم:تسلیم شید
شدو:هرگز نمی زارم تو مردم را نابود کنی تو پدر و مادرم را کشتی
بلک دوم:اوه خیلی بیچاره ای
شدو:انتقامشونو می گیرم
بلک دوم:بگیر البته اگر تونستی
شدو:وایسا...........
از زبان سونیک
دیدم شدو اونجاست می خواستم برم سمتش دیدم بلک دوم داره با قدرتش یک خنجر درست می کنه اونو به سمت شدو پرت کرد ولی من جلو رفتم و.....
ادامه دارد...
پارت بیستم❤️🖤💙
یهو صدای انفجار شد به سرعت رفتم و دیدم شدو داره با سپاه بلک دوم می جنگه رفتم کمک وقتی تموم شد شدو اسلحه اش را جلوی من گرفت
شدو:برو و گرنه زنده نمیمونی
سونیک:شدو
اسلحه را بالای سرم گذاشت
شدو:برو لعنتی
سونیک:نه شدو من فقط....
شدو:برو من هیچ حرفی با تو ندارم
با اسلحه شلیک کرد و خورد توی دستم و افتادم روی زمین و سعی کردم بلند شم دردش زیاد بود و شدو ناگهان پشت سرم با تفنگ اومد یک لگد از پشت زد
شدو:ازت متنفرم
سونیک:چرا
شدو:ازت متنفرم انقدر که دلم می خواد بکشمت
سونیک:شدو چرا
شدو:چون تو منو و لیا را ترک کردی
سونیک:خودت ازم خواستی
شدو:می تونستی برگردی با حداقل یک زنگ بزنی حال منو و لیا را بپرسی
سونیک:میدونم
شدو:ولی تو.....
رفتم سمت شدو و محکم بغلش کردم و نمی تونستم ولش کنم
شدو:ولم کن
سونیک:نمی توانم
شدو منو هل داد و می خواست یک بار دیگر شلیک کنه ولی دیدم نفس عمیقی کشید و رفت
سونیک:شدو
ولی صدامو نشنید نمی تونستم بلند شم خیلی خون از دست داده بودم نمی توانم باور کنم که اینطور شد سعی کردم بلند شم ولی درد امانم نمی داد ولی با هر زحمتی که شده بود بلند شدم و به دنبالش رفتم
از زبان شدو
اون سونیک حقش بود و الان باید فراموشش کنم چون اون منو و لیا را فراموش کرده بود باید روی هدفم تمرکز کنم
شدو:چی شده
ناکلز:داریم تمام نیرو هامونو از دست میدهیم اون خیلی قویه
بلک دوم:تسلیم شید
شدو:هرگز نمی زارم تو مردم را نابود کنی تو پدر و مادرم را کشتی
بلک دوم:اوه خیلی بیچاره ای
شدو:انتقامشونو می گیرم
بلک دوم:بگیر البته اگر تونستی
شدو:وایسا...........
از زبان سونیک
دیدم شدو اونجاست می خواستم برم سمتش دیدم بلک دوم داره با قدرتش یک خنجر درست می کنه اونو به سمت شدو پرت کرد ولی من جلو رفتم و.....
ادامه دارد...
- ۱.۳k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط