ادمین این پارت رو به سختی نوشته چون بیرون بوده🥱
ادمین این پارت رو به سختی نوشته چون بیرون بوده🥱
#عشق_ممنوعه_من
#PART_1
#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_ویسگون
ویوی هیون*
از خواب بیدار شدم بدون توجه به فیلیکس که بیدارش کنم رفتم سر میز صبحانه
•فیلیکس کو؟
خوابه
•چرا بیدارش نکردی؟
مامان یه روز ولم کن بهم گیر ندهه
•اون داداشته بعد این همه سال هنوز داری اذیتش میکنی
آره چون اون برادر تَنی عه من نیس
•ولی باید بهش...
بهش عادت نمیکنم مامان نه به اون نه به پدرش عادت نمیکنم
مامانم زد رو پام و گفت
•دیگه اینو نگو فیلیکس خوابه ولی پدرش تازه بیدار شدهه
نفسمو کلافه بیرون دادم که فیلیکس اومد و کنارم سر میز نشست
پیش من چرا میشینی هوم؟
_مشکلی داره؟
+آره مشکل داره
_چرا؟!
+چون ازت خوشم نمیاد
•تمومش کنین بچه ها
&فیلیکس توئم بیا کنار من بشین
ویوی فیلیکس*
_اون با من مشکل داره من ندارم بلند نمیشم
+من صبحونه نمیخوام
•هیونجین بشین
&فیلیکس کوتاه بیا
_چرا من همیشه باید کوتاه بیام؟ اون با من کنار بیاد
من؟
_آره توو!!....الانم من میرم صبحانمو بیرون بخورم
بلند شدم برم لباس عوض کنم که پدرم گفت
&الان 19 سالته فقد 2 ساله به سن قانونی رسیدی بشینن
_خب از موقعی که 18 سالم شده دستم تو جیب خودمه پس حرفی نمیمونه
بدون اینکه منتظر جوابی باشم رفتم و لباسمو عوض کردم و میخواستم برم
&فیلیکس
برگشتم هنوز هیونجین نشسته بود
_الان میرم بیرون صبحانه بخورم و به لطف پسرت من نمیتونم دانشگاه برم برا همین باید امروز کار پیدا کنم
&فیلیکس من بهت گفتم اون برادر...
_اون از من متنفره اون وقت برادرم باشه؟
&"سکوت"
رفتم نزدیک هیون و تو چشماش خیره گفتم
_از شانس خوبی که داری تا شب خونه نمیام
تو....
_هیش...یه جمله تحقیر آمیز میخوای بگی دیگه
بعد این حرفم از خونه خارج شدم و سمت نزدیکترین کافی شاپ رفتم ـــ ـــ
#عشق_ممنوعه_من
#PART_1
#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_ویسگون
ویوی هیون*
از خواب بیدار شدم بدون توجه به فیلیکس که بیدارش کنم رفتم سر میز صبحانه
•فیلیکس کو؟
خوابه
•چرا بیدارش نکردی؟
مامان یه روز ولم کن بهم گیر ندهه
•اون داداشته بعد این همه سال هنوز داری اذیتش میکنی
آره چون اون برادر تَنی عه من نیس
•ولی باید بهش...
بهش عادت نمیکنم مامان نه به اون نه به پدرش عادت نمیکنم
مامانم زد رو پام و گفت
•دیگه اینو نگو فیلیکس خوابه ولی پدرش تازه بیدار شدهه
نفسمو کلافه بیرون دادم که فیلیکس اومد و کنارم سر میز نشست
پیش من چرا میشینی هوم؟
_مشکلی داره؟
+آره مشکل داره
_چرا؟!
+چون ازت خوشم نمیاد
•تمومش کنین بچه ها
&فیلیکس توئم بیا کنار من بشین
ویوی فیلیکس*
_اون با من مشکل داره من ندارم بلند نمیشم
+من صبحونه نمیخوام
•هیونجین بشین
&فیلیکس کوتاه بیا
_چرا من همیشه باید کوتاه بیام؟ اون با من کنار بیاد
من؟
_آره توو!!....الانم من میرم صبحانمو بیرون بخورم
بلند شدم برم لباس عوض کنم که پدرم گفت
&الان 19 سالته فقد 2 ساله به سن قانونی رسیدی بشینن
_خب از موقعی که 18 سالم شده دستم تو جیب خودمه پس حرفی نمیمونه
بدون اینکه منتظر جوابی باشم رفتم و لباسمو عوض کردم و میخواستم برم
&فیلیکس
برگشتم هنوز هیونجین نشسته بود
_الان میرم بیرون صبحانه بخورم و به لطف پسرت من نمیتونم دانشگاه برم برا همین باید امروز کار پیدا کنم
&فیلیکس من بهت گفتم اون برادر...
_اون از من متنفره اون وقت برادرم باشه؟
&"سکوت"
رفتم نزدیک هیون و تو چشماش خیره گفتم
_از شانس خوبی که داری تا شب خونه نمیام
تو....
_هیش...یه جمله تحقیر آمیز میخوای بگی دیگه
بعد این حرفم از خونه خارج شدم و سمت نزدیکترین کافی شاپ رفتم ـــ ـــ
۴.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.