Yakuza part ۵
من قبول میکنم باهات ازدواج کنم
داشتم از خجالت سرخ میشدم و اونم خیلی با پروعیت بهم زل زده بود
_ منتظر همین جواب بودم
سریع از پله ها رفتم پایین پام گیر کرد خوردم زمین زانوم زخم شد خون افتاده بعد صدای پایین اومدنش شنیدم که
_ خوبی ؟
خوبم خوبم
میخواستم بلند شم که دستش برد زیر پام و برآید استایل بغلم کرد از پله ها میبردم پایین خیره شده بودم به صورتش
*از پله ها آوردت پایین نگات کرد
-اگه نگا کردنت تموم شد بیا پایین
وقتی گذاشتم زمین دیدم بقیه دارن نگامون میکنن
از خجالت میخواستم آب بشم برم تو زمین پام لنگ میزد میخواستم برم سمت اتاق بهداشت
یکی از پسرا داد زد : ههههه اینجارو آنقدر چلاقی که باید یاکوزا از دل سوزی از پله ها بیارت پایین
_ داری درمورد زن همون یاکوزا زر میزنی
همه ساکت شدن و شوکه بودن که نگاش کردم این حرفش یعنی چیییی
دستم گرفت بردم تو اتاق بهداشت همه داشتن نگامون میکردن
پرستار که اونجا بود نگام کرد بعدم نگا پام
پرستار: شوگا تو میتونی بری
بی اهمیت از اتاق رفت بیرون
پرستار: بیا بشین اینجا به صندلی اشاره کرد
رفتم نشستم
پرستار : چیشده بود
از پله ها افتادم
پرستار : باشه این بار مراقب باش تو پله و راه رو ام ندم
چشم
برام زخم تمیز کرد و چسب زخم زد از جام بلند شدم
رفتم بیرون که دیدم هیونا به دیوار تکیه داده نگام کرد
هیونا: هی خوبی چیشدع بود
هیچی از پله ها افتادم
هیونا: وای خدا کل مدرسه پر شده از شایعه
چی
هیونا: واقعا تو زن اون پسره شوگایی ؟
ا اره خب
هیونا: وای برگام باید بهم میگفتی چرا بهم نگفتیییی اه قرار نبود مگه دوست باشیم
ببخشید فرصت نکردم بگم ما دوستیم هنوزم
هیونا : اوممم خوبه ( لبخند)
بقیه مدرسه بیشتر بچه ها داشتن درموردم حرف میزدن که یکی زد رو میزم
سرم آوردم بالا نگا کردم همون پسره بود
_ برو برام شیر بگیر
چرا خودت نمیری
_ چون شلوغه کاری که گفتم بکن بدو
ایششش خدا از جام بلند شدم رفتم تو صف براش شیر گرفتم آوردم دادم بهش
داشت میخورد نگاش میکردم
میرم سر کلاسم
_هی بعد از ظهر دوباره میری همون فروشگاه واسه کار ؟
اره چطور
_ هیچی
پشتش کرد رفت سر کلاسش بعد از مدرسه کیفم جمع کردم که هیونا سریع اومد تو کلاسم که باهم برگردیم خونه بین راه هیونا ازم جدا شد رفت داشتم به این فکر میکردم اون واقعا خوشگله و مهربونه رسیدم به فروشگاه رفتم داخل
سلام من اومدم
صاحب فروشگاه : اوه اومدی ا/ت واقعا ازت ممنونم تو خیلی دست به کمکی برام
لبخندی زدی و نگاش کردی
ببخشید میشه یه درخواستی کنم ؟
صاحب فروشگاه : اره حتما
میشه حقوق این ماهم زودتر بگیرم
صاحب فروشگاه : عااا باشه مشکلی نیست بهت میدم
مرسی ممنونم
چند ساعت بعد .........
داشتم از خجالت سرخ میشدم و اونم خیلی با پروعیت بهم زل زده بود
_ منتظر همین جواب بودم
سریع از پله ها رفتم پایین پام گیر کرد خوردم زمین زانوم زخم شد خون افتاده بعد صدای پایین اومدنش شنیدم که
_ خوبی ؟
خوبم خوبم
میخواستم بلند شم که دستش برد زیر پام و برآید استایل بغلم کرد از پله ها میبردم پایین خیره شده بودم به صورتش
*از پله ها آوردت پایین نگات کرد
-اگه نگا کردنت تموم شد بیا پایین
وقتی گذاشتم زمین دیدم بقیه دارن نگامون میکنن
از خجالت میخواستم آب بشم برم تو زمین پام لنگ میزد میخواستم برم سمت اتاق بهداشت
یکی از پسرا داد زد : ههههه اینجارو آنقدر چلاقی که باید یاکوزا از دل سوزی از پله ها بیارت پایین
_ داری درمورد زن همون یاکوزا زر میزنی
همه ساکت شدن و شوکه بودن که نگاش کردم این حرفش یعنی چیییی
دستم گرفت بردم تو اتاق بهداشت همه داشتن نگامون میکردن
پرستار که اونجا بود نگام کرد بعدم نگا پام
پرستار: شوگا تو میتونی بری
بی اهمیت از اتاق رفت بیرون
پرستار: بیا بشین اینجا به صندلی اشاره کرد
رفتم نشستم
پرستار : چیشده بود
از پله ها افتادم
پرستار : باشه این بار مراقب باش تو پله و راه رو ام ندم
چشم
برام زخم تمیز کرد و چسب زخم زد از جام بلند شدم
رفتم بیرون که دیدم هیونا به دیوار تکیه داده نگام کرد
هیونا: هی خوبی چیشدع بود
هیچی از پله ها افتادم
هیونا: وای خدا کل مدرسه پر شده از شایعه
چی
هیونا: واقعا تو زن اون پسره شوگایی ؟
ا اره خب
هیونا: وای برگام باید بهم میگفتی چرا بهم نگفتیییی اه قرار نبود مگه دوست باشیم
ببخشید فرصت نکردم بگم ما دوستیم هنوزم
هیونا : اوممم خوبه ( لبخند)
بقیه مدرسه بیشتر بچه ها داشتن درموردم حرف میزدن که یکی زد رو میزم
سرم آوردم بالا نگا کردم همون پسره بود
_ برو برام شیر بگیر
چرا خودت نمیری
_ چون شلوغه کاری که گفتم بکن بدو
ایششش خدا از جام بلند شدم رفتم تو صف براش شیر گرفتم آوردم دادم بهش
داشت میخورد نگاش میکردم
میرم سر کلاسم
_هی بعد از ظهر دوباره میری همون فروشگاه واسه کار ؟
اره چطور
_ هیچی
پشتش کرد رفت سر کلاسش بعد از مدرسه کیفم جمع کردم که هیونا سریع اومد تو کلاسم که باهم برگردیم خونه بین راه هیونا ازم جدا شد رفت داشتم به این فکر میکردم اون واقعا خوشگله و مهربونه رسیدم به فروشگاه رفتم داخل
سلام من اومدم
صاحب فروشگاه : اوه اومدی ا/ت واقعا ازت ممنونم تو خیلی دست به کمکی برام
لبخندی زدی و نگاش کردی
ببخشید میشه یه درخواستی کنم ؟
صاحب فروشگاه : اره حتما
میشه حقوق این ماهم زودتر بگیرم
صاحب فروشگاه : عااا باشه مشکلی نیست بهت میدم
مرسی ممنونم
چند ساعت بعد .........
۷.۷k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.