Mr boss part 11
/ت ویو : رسیدیم به یه عمارت بزرگ خیلی قشنگ بود ماشین نگرداشت از ماشین پیاده شد در ماشین برام باز کرد پیاده شدم نگاش کردم
+ ممنونم
- خواهش میکنم
دستش گذاشت پشت کمرم رفتیم داخل میز شام آماده شده بود همه چی گرون قیمت بود حس میکردم جای من اینجا نیست که یه خانم اومد جلوم
∆سلام عزیزم من مامان جینم
+ عاااا خوشبختم ( تعظیم کردم )
مامانش لبخندی زد
به همه معرفی شدم ولی خب خیالیا زیاد ازم خوششون نیومد
یکی که فکر کنم همون دختره بود اومده بود شرکت
رز : ببینم پدر مادرت چیکارن خودت چی هوم ؟
+ عاااا
- چرا باید به تو توضیح بده رز؟
رز: نه من میدونم کیه شاید بقیع ندونن اون منشیته یه دختر ساده که حالا خرج خانوادشو میده
- رز با بستن دهنت خوشحالم کن
∆جین درست حرف بزن با دختر خالت
- اون درمورد زن من درست حرف میزنع ؟
وقتی گفت زنم به صورتش نگا کردم چرا باید احساس خوبی بهم دست بده
بابای جین: ساکت باشید چه از خانواده ساده ای باشه چه نه یه موقعی ام ما خانواده ساده ای بودیم جین و ا/ت عاشق همن
∆ عزیزم ؟
همه ساکت شدن غذاشون میخوردن بعد شام جین داشت با مردای دیگه صحبت میکرد
که یه پسر اومد سمتم داشتیم با هم صحبت میکردیم پسر بانمکی بود و همش میخندوندم که نگاه های سنگین یکی رو روم حس کردم وقتی سرم چرخوندم دیدم جین عصبی بهم خیره شده
لیوان مشروب گذاشت کنار اومد کنارم کمرم گرفت اوردم نزدیک خودش دستاش خیلی بزرگ بود داشت کمرم فشار میداد نگاه عصبی داشت
پسره : اون جین همسر زیبایی داری
- اره دارم و باید برات واضح باشه که همسر منه
پسره خندید و رفت یه سمت دیگه جین زل زد به چشام
- چرا آنقدر نزدیکش بودی ؟
+ من من فقط
- چرا بعد دست زد
+ ا ا اون فقط
- ساکت شو
- بهتره دیگه ما بریم خیلی خستم فردا هم باید برم سر یه معامله
∆پسرم بیشتر میموندی
بابای جین: بزار برن خستن
- ببخشید ممنون واسه شام
تعظیم کردم جین هم همینطور دستم کشید از مهمونی بردم بیرون سوار ماشینم کرد سوار شد
+ ای دستم
ماشین روشن کرد خیلی سریع میرفت
+ اروم برو
سرعتش بیشتر کرد
+ تورو خدا اروم برووو میترسممم
- اون لعنتی چرا لمست کرد ( داد )
+ ج ج جین تورو خدا
رسیدین خونش دست گرفت بردت تو .........
+ ممنونم
- خواهش میکنم
دستش گذاشت پشت کمرم رفتیم داخل میز شام آماده شده بود همه چی گرون قیمت بود حس میکردم جای من اینجا نیست که یه خانم اومد جلوم
∆سلام عزیزم من مامان جینم
+ عاااا خوشبختم ( تعظیم کردم )
مامانش لبخندی زد
به همه معرفی شدم ولی خب خیالیا زیاد ازم خوششون نیومد
یکی که فکر کنم همون دختره بود اومده بود شرکت
رز : ببینم پدر مادرت چیکارن خودت چی هوم ؟
+ عاااا
- چرا باید به تو توضیح بده رز؟
رز: نه من میدونم کیه شاید بقیع ندونن اون منشیته یه دختر ساده که حالا خرج خانوادشو میده
- رز با بستن دهنت خوشحالم کن
∆جین درست حرف بزن با دختر خالت
- اون درمورد زن من درست حرف میزنع ؟
وقتی گفت زنم به صورتش نگا کردم چرا باید احساس خوبی بهم دست بده
بابای جین: ساکت باشید چه از خانواده ساده ای باشه چه نه یه موقعی ام ما خانواده ساده ای بودیم جین و ا/ت عاشق همن
∆ عزیزم ؟
همه ساکت شدن غذاشون میخوردن بعد شام جین داشت با مردای دیگه صحبت میکرد
که یه پسر اومد سمتم داشتیم با هم صحبت میکردیم پسر بانمکی بود و همش میخندوندم که نگاه های سنگین یکی رو روم حس کردم وقتی سرم چرخوندم دیدم جین عصبی بهم خیره شده
لیوان مشروب گذاشت کنار اومد کنارم کمرم گرفت اوردم نزدیک خودش دستاش خیلی بزرگ بود داشت کمرم فشار میداد نگاه عصبی داشت
پسره : اون جین همسر زیبایی داری
- اره دارم و باید برات واضح باشه که همسر منه
پسره خندید و رفت یه سمت دیگه جین زل زد به چشام
- چرا آنقدر نزدیکش بودی ؟
+ من من فقط
- چرا بعد دست زد
+ ا ا اون فقط
- ساکت شو
- بهتره دیگه ما بریم خیلی خستم فردا هم باید برم سر یه معامله
∆پسرم بیشتر میموندی
بابای جین: بزار برن خستن
- ببخشید ممنون واسه شام
تعظیم کردم جین هم همینطور دستم کشید از مهمونی بردم بیرون سوار ماشینم کرد سوار شد
+ ای دستم
ماشین روشن کرد خیلی سریع میرفت
+ اروم برو
سرعتش بیشتر کرد
+ تورو خدا اروم برووو میترسممم
- اون لعنتی چرا لمست کرد ( داد )
+ ج ج جین تورو خدا
رسیدین خونش دست گرفت بردت تو .........
۶.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.