رمان رویای من
رمان رویای من
پارت ۹۱
ارسلان، لبخندی به این شادی و هیجانش گاز گرفتم بعد ۳۰ مین رسیدیم پیاده شدیدم از ماشین
دیانا، رفتم تو پارک من از بچگی عاشق تاب بودم دلم میخواست سوار شم دیدم تاب خالیه سریع به ارسلان گفتم من سوال تا میشم تاب بدی منو بده بعد دویدم سمت تاب
ارسلان، اونا واسه بچه هاس
دیانا، اشکال نداره اصلا میخوام بچه باشم مگه من چند سالمه
ارسلان، باشه بشین
دیانا، بعد کلی تاب بازی کردن رفتیم نشستیم رو صندلی
ارسلان، دیانا من میخوام یه چیزی بهت بگم
دیانا، جونم بگو
ارسلان، دیانا من خیلی .......
پارت ۹۱
ارسلان، لبخندی به این شادی و هیجانش گاز گرفتم بعد ۳۰ مین رسیدیم پیاده شدیدم از ماشین
دیانا، رفتم تو پارک من از بچگی عاشق تاب بودم دلم میخواست سوار شم دیدم تاب خالیه سریع به ارسلان گفتم من سوال تا میشم تاب بدی منو بده بعد دویدم سمت تاب
ارسلان، اونا واسه بچه هاس
دیانا، اشکال نداره اصلا میخوام بچه باشم مگه من چند سالمه
ارسلان، باشه بشین
دیانا، بعد کلی تاب بازی کردن رفتیم نشستیم رو صندلی
ارسلان، دیانا من میخوام یه چیزی بهت بگم
دیانا، جونم بگو
ارسلان، دیانا من خیلی .......
۸۹۶
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.