روزی ارباب لقمان خربزه ای در دست
روزی ارباب لقمان خربزه ای در دست
وارد منزلش شد و لقمان را صدا کرد
و خربزه را قسمت قسمت کرد
اولی را به او داد
لقمان چنان با لذت و ولع خورد
که اربابش دومی و سومی و بعدی
و بعدی را نیز به او داد.
نوبت به آخرین قسمت که شد
ارباب آنرا خودش بدهان گذاشت
که ناگهان از فرط تلخی زیاد آنرا
از دهانش بیرون انداخت
و رو بلقمان با تعجب گفت:
تو چگونه خربزه ای به این تلخی را
با این شیرینی خوردی
و لب فرو بسته ، هیچ نگفتی ...e
وارد منزلش شد و لقمان را صدا کرد
و خربزه را قسمت قسمت کرد
اولی را به او داد
لقمان چنان با لذت و ولع خورد
که اربابش دومی و سومی و بعدی
و بعدی را نیز به او داد.
نوبت به آخرین قسمت که شد
ارباب آنرا خودش بدهان گذاشت
که ناگهان از فرط تلخی زیاد آنرا
از دهانش بیرون انداخت
و رو بلقمان با تعجب گفت:
تو چگونه خربزه ای به این تلخی را
با این شیرینی خوردی
و لب فرو بسته ، هیچ نگفتی ...e
۴.۴k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.