ای غمِ عمیقِ بی انتها که با من
ای غمِ عمیقِ بیانتها که با من
متولد شدهای،
از تو پای گریز ندارم !
با هر بادی که میوزد،
با هر موسیقی که پخش میشود،
با هر بارانی که میبارد، با هر شعر...
حضورت را تیک میزنی!
ای رفیق قدیمی...
ای یادگار زنگهای انشا،
عصرهای جمعه،
شبهای امتحان،
روزهای پایانیِ سال، غروب سیزده به در...
همه شاهد بودهاند با تو آدمتر ام
و هزار البته دلتنگتر...
مثل امشب، مثل هر شب !
متولد شدهای،
از تو پای گریز ندارم !
با هر بادی که میوزد،
با هر موسیقی که پخش میشود،
با هر بارانی که میبارد، با هر شعر...
حضورت را تیک میزنی!
ای رفیق قدیمی...
ای یادگار زنگهای انشا،
عصرهای جمعه،
شبهای امتحان،
روزهای پایانیِ سال، غروب سیزده به در...
همه شاهد بودهاند با تو آدمتر ام
و هزار البته دلتنگتر...
مثل امشب، مثل هر شب !
۲.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.