تو را به ترانه هابخشیدم

تو را به ترانه هابخشیدم
به ڪتاب ها
به عاشقانه ها
به بوسه هابه سڪوت شڪوفه ها
ڪه وقتی پنجره ی اتاقت را
بازمی ڪنی عشـــــق از
میان جنگل سوخته ی پلڪهایت
به آغوشت بپیچد
و با هر جوانه ڪه بر تن درختان سبز می شود
هزاران بوسه مثل روسری ات
دور سرت بپیچد
تو را به ترانه ها بخشیدم
و خودم را
عادت می دهم
به جدایی به زندڪَی
به همین با تو بی تو زندڪَی ڪردن ها..
دیدگاه ها (۰)

احساس غریبی میان کوچه های شهری ست که زمانی دوستشان داشتی، خی...

ای غمِ عمیقِ بی‌انتها که با من متولد شده‌ای،از تو پای گریز ن...

کاش خوب نگاهت می کردم من اما از تمام تو از تمام زیبایی تو رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط