رمان پسر عموی من

رمان پسر عموی من²⁰
دیانا:میگممم
ارسلان:جانم؟
دیانا:بلیم شهربازی؟
ارسلان:اره اگر حال داری بریم اگر درد نداری
دیانا:درد که دارم
ارسلان:پس فردا میریم امروز فقط میشنیم تو خونه فیلم میبنیم باهم باشه عشقم؟
دیانا:ای بابا باجه
ارسلان:خوب عشقم فیلم چی بزارم
دیانا:نمیدونم میخوایی ترسناک بزار ها؟
ارسلان:نمیترسی؟باخنده
دیانا:معلومه که نهه
ارسلان:اره اره باشه معلوم میشه
دیانا:ایش
ارسلان:خوب چه فیلم ترسناکی بزارم
دیانا:نمیدونم هرچی گذاشتی گذاشتی
ارسلان:باشه پس
یدونه فیلم ترسناک گذاشت
دیانا:وایییی با جیغ
ارسلان:میخوایی قطعش کنم عزیزم؟
دیانا:ارع باگریه
ارسلان:قربونت برم گریه نکن من پیشتم
دیانا:بغلش کردم
ارسلان:یدونه فیلم خنده دار گذاشتم
دیانا:ترسناکه؟باترس
ارسلان:نه عشقم خنده داره
دیانا:باجه
ارسلان:باهم کلی خندیدیم
ادانه دارد...
دیدگاه ها (۱۶)

بچه ها من فعلا نمیخام ویگسون فعالیتی داشته باشم تا عید :)دوس...

بلخره برگشتی:)خیلی دلتنگت بودم البته بگم که هنوزم رفیقیم:)خو...

رمان پسر عموی من¹⁹دیانا:من الان نمیتونم غذادرست کنمااارسلان:...

رمان پسر عموی من¹⁸ارسلان:چه عجب دختر کوچولوم منو دوست داره؟د...

#درخواستی چند شاتیPart: ³ویو کوکلباسارو پوشیدیم من استرس داش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط