My vampire partner part : ۵۱
چون آزاد شده و درمان شده بود.
او سزاو را یک شب از این شبها بود...یک شب بدون فکر کردن به خون خشم و مرگ نمیدانست حتی ممکن است یک خون آشام کنارش نشسته باشد
یک خون آشام که به یک فرشته مبدل شده است فردا
فردا باید جواب سوالهایی که از آنها وحشت داشت را میگرفت
ᚐ ᚐᚐ 🥀 ᚐᚐ ᚐ
_والهال مانور خارج از نیواورلئان_
٪ میست برگشت
آنیکا در حالی که از درگاه در وارد شد غرید.
٪ يا دنيلا؟
در حالی که بیرون و تاریکی را بررسی میکرد قاب ضخیم را چسبید
نور چراغ های حیاطی باعث میشد درخت بلوط میان سایه ها لرزان بنظر برسند
چرخید تا رجین و لوسیا را در اتاق پذیرایی در حالی که ناخن های یکدیگر را لاک میزدند و برنامه ی تلویزیونی بازمانده تماشا میکردند پیدا کرد.
٪ دارن بر میگردن؟
رجین یکی از ابروهایش را بالا داد
× ما فکر کردیم اونا با توان
٪ نیکس ؟
× تو اتاقش خوابه
در حالی که در را پشت سرش بست و چفت کرد ، جیغ میکشید
٪ نيكس بيا بيرون
رو به رجین و لوسیا گفت
٪ اِما هنوز برنگشته؟
دستانش را روی زانوهایش گذاشت، هنوز نفسش جا نیامده بود
آنها نگاهی ردو بدل کردند
× اون...اومم...الان برنگشته
آنیکا نعره کشید
٪ چی
هر چند که در این لحظه خوشحال بود که اِما اینجا نیست
× اون یه شخص جذابو اونجا ملاقات کرده....
آنیکا دستانش را بالا گرفت
٪ از اینجا برین بیرون
لوسیا ابرو در هم کشید
^ منظور تو از برین بیرون رو نمیفهمم یعنی میخوای اینجا رو ترک کنیم؟
رجین پرسید
× یه هواپیما در شرف سقوطه، مگه نه؟
نشان میداد
چشمان کهربایی اش گیجی مطلق را این خیلی آسیب میزنه....
ابروهای لوسیا گره خورد
^ ممکنه بتونیم از سقوط هواپیما فرار کنیم....
٪ برين....چیزی داره میاد
آنها نمیفهمیدند...ایده ی فرار کردن خیلی ناجور بود
٪ حالا
او تمام شهر را دویده بود
٪ ما اینجا جامون امنتره
رجين توجهش را دوباره به ناخن های پایش برگرداند
٪ طلسم هر کسی رو از اینجا بیرون نگه میداره
آنیکا به تندی به بالا نگاه کرد
سپس رجین لبخند ساده لوحانه ای روی صورتش نقش بست
× ولی من..امم..ممکنه که طلسم رو توسط جادوگرا تمدید نکرده باشم
لوسیا گفت : ^ فکر کردم این بطور خودکار تمدید میشه...اونا هزینشو مطالبه کردن..
آنیکا نعره کشید
٪ محض رضای فریا....منظورم همین الانه
بالاخره توانست صاف بایستد
آیا نام مادر خواندشان را بیهوده میبرد؟
با چشمان گشاد شده و دو فریاد بسمت سلاح هایشان رفتند.... که در ورودی شکست یک خون آشام جلوی آستانه ی در ایستاده بود
چشمانش قرمز بود و صورتهای جدی رجین و لوسیا را بررسی میکرد.
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما
اگر پارت هدیه میخواین لایک هاتو بالا ۳۳ تا باشه
او سزاو را یک شب از این شبها بود...یک شب بدون فکر کردن به خون خشم و مرگ نمیدانست حتی ممکن است یک خون آشام کنارش نشسته باشد
یک خون آشام که به یک فرشته مبدل شده است فردا
فردا باید جواب سوالهایی که از آنها وحشت داشت را میگرفت
ᚐ ᚐᚐ 🥀 ᚐᚐ ᚐ
_والهال مانور خارج از نیواورلئان_
٪ میست برگشت
آنیکا در حالی که از درگاه در وارد شد غرید.
٪ يا دنيلا؟
در حالی که بیرون و تاریکی را بررسی میکرد قاب ضخیم را چسبید
نور چراغ های حیاطی باعث میشد درخت بلوط میان سایه ها لرزان بنظر برسند
چرخید تا رجین و لوسیا را در اتاق پذیرایی در حالی که ناخن های یکدیگر را لاک میزدند و برنامه ی تلویزیونی بازمانده تماشا میکردند پیدا کرد.
٪ دارن بر میگردن؟
رجین یکی از ابروهایش را بالا داد
× ما فکر کردیم اونا با توان
٪ نیکس ؟
× تو اتاقش خوابه
در حالی که در را پشت سرش بست و چفت کرد ، جیغ میکشید
٪ نيكس بيا بيرون
رو به رجین و لوسیا گفت
٪ اِما هنوز برنگشته؟
دستانش را روی زانوهایش گذاشت، هنوز نفسش جا نیامده بود
آنها نگاهی ردو بدل کردند
× اون...اومم...الان برنگشته
آنیکا نعره کشید
٪ چی
هر چند که در این لحظه خوشحال بود که اِما اینجا نیست
× اون یه شخص جذابو اونجا ملاقات کرده....
آنیکا دستانش را بالا گرفت
٪ از اینجا برین بیرون
لوسیا ابرو در هم کشید
^ منظور تو از برین بیرون رو نمیفهمم یعنی میخوای اینجا رو ترک کنیم؟
رجین پرسید
× یه هواپیما در شرف سقوطه، مگه نه؟
نشان میداد
چشمان کهربایی اش گیجی مطلق را این خیلی آسیب میزنه....
ابروهای لوسیا گره خورد
^ ممکنه بتونیم از سقوط هواپیما فرار کنیم....
٪ برين....چیزی داره میاد
آنها نمیفهمیدند...ایده ی فرار کردن خیلی ناجور بود
٪ حالا
او تمام شهر را دویده بود
٪ ما اینجا جامون امنتره
رجين توجهش را دوباره به ناخن های پایش برگرداند
٪ طلسم هر کسی رو از اینجا بیرون نگه میداره
آنیکا به تندی به بالا نگاه کرد
سپس رجین لبخند ساده لوحانه ای روی صورتش نقش بست
× ولی من..امم..ممکنه که طلسم رو توسط جادوگرا تمدید نکرده باشم
لوسیا گفت : ^ فکر کردم این بطور خودکار تمدید میشه...اونا هزینشو مطالبه کردن..
آنیکا نعره کشید
٪ محض رضای فریا....منظورم همین الانه
بالاخره توانست صاف بایستد
آیا نام مادر خواندشان را بیهوده میبرد؟
با چشمان گشاد شده و دو فریاد بسمت سلاح هایشان رفتند.... که در ورودی شکست یک خون آشام جلوی آستانه ی در ایستاده بود
چشمانش قرمز بود و صورتهای جدی رجین و لوسیا را بررسی میکرد.
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما
اگر پارت هدیه میخواین لایک هاتو بالا ۳۳ تا باشه
- ۱۴.۹k
- ۰۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط