فیک: گودال
فیک: گودال
part⁵⁶
" وا رمبو چرا قرمز شدی؟ ههه از این به بعد بهت میگم گوجه فرنگی "jk
صدای خنده های کارکنان بیشتر شد
" داری چه غلطی میکنی؟ خفه شو(اروم) "a.t
" خانم قهوه تون آماده اس(به زور خندشو کنترل کرده) "
" خیلی ممنون "a.t
روبهروی جئون ایستاد و بهش تنه زد و با سرعت از اونجا خارج شد
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
صدای خنده های تهیونگ بیشتر شد
" بهم نخند "a.t
" واقعا جلوی اون همه آدم بهت گفت گوجه فرنگی؟(خنده) "V
" آبرومو برد روم نمیشه توی شرکت راه برم "a.t
" طوری نیست ا.ت برای منم اتفاق افتاده بعد یه مدت فراموش میشه "V
" آخه فقط همین نیست "a.t
" دیگه چیه؟ "V
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
با دقت اطراف نگاه کرد
" خیلی خب خبری از جونگکوک نیست میتونم با خیال راحت غذامو بخورم "a.t
چابستیک برداشت و سمت گوجه فرنگی های ریزش برد
بالا آورد و نزدیک دهانش آورد اما قبل از اینکه بخواد بخورد کسی با شتاب کنارش نشست
" اعوا ا.ت داری خودتو میخوری؟(بلند) "jk
دستش سمت یکی از گوجه ها برد و برداشت
" ببین درست مثل خودتت قرمز کوچولوعه(بلند) "jk
گوجه داخل دهانش انداخت
نگاهشو به بقیه داد که با لبخند ریزی بر لب بهش خیره شده بودند
" عوضی(اروم) "a.t
" ها؟چی گفتی؟ "jk
دستش مشت کرد و توی شکم جئون محکم فرو برد
" حساب اینو ازت پس میگیرم "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
" وای خدا خیلی خندیدم دلم درد گرفت(خنده) "V
" بجای خندید بهم بگو چیکار کنم، میخوام حساب اون فضایی بزارم کَف دستش "a.t
"میخوای حسابشو برسی؟ "V
" اره میخوام بهش بفهمونم که با کی دَر افتاده "a.t
" باید دقیقا مثل حرفام عمل کنی "V
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
داخل کافه تریا شرکت نشسته بود و از پنجره به منظره خیره شده بود
نگاهشو سمت در ورودی کافه تریا داد که با جئون روبهرو شد
از جاش بلند شد و با صدای بلند اسمشو صدا زد
" فضایییییی(بلند) "a.t
" نه نه نه نه نه نه این کارو نکن(اروم) "jk
part⁵⁶
" وا رمبو چرا قرمز شدی؟ ههه از این به بعد بهت میگم گوجه فرنگی "jk
صدای خنده های کارکنان بیشتر شد
" داری چه غلطی میکنی؟ خفه شو(اروم) "a.t
" خانم قهوه تون آماده اس(به زور خندشو کنترل کرده) "
" خیلی ممنون "a.t
روبهروی جئون ایستاد و بهش تنه زد و با سرعت از اونجا خارج شد
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
صدای خنده های تهیونگ بیشتر شد
" بهم نخند "a.t
" واقعا جلوی اون همه آدم بهت گفت گوجه فرنگی؟(خنده) "V
" آبرومو برد روم نمیشه توی شرکت راه برم "a.t
" طوری نیست ا.ت برای منم اتفاق افتاده بعد یه مدت فراموش میشه "V
" آخه فقط همین نیست "a.t
" دیگه چیه؟ "V
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
با دقت اطراف نگاه کرد
" خیلی خب خبری از جونگکوک نیست میتونم با خیال راحت غذامو بخورم "a.t
چابستیک برداشت و سمت گوجه فرنگی های ریزش برد
بالا آورد و نزدیک دهانش آورد اما قبل از اینکه بخواد بخورد کسی با شتاب کنارش نشست
" اعوا ا.ت داری خودتو میخوری؟(بلند) "jk
دستش سمت یکی از گوجه ها برد و برداشت
" ببین درست مثل خودتت قرمز کوچولوعه(بلند) "jk
گوجه داخل دهانش انداخت
نگاهشو به بقیه داد که با لبخند ریزی بر لب بهش خیره شده بودند
" عوضی(اروم) "a.t
" ها؟چی گفتی؟ "jk
دستش مشت کرد و توی شکم جئون محکم فرو برد
" حساب اینو ازت پس میگیرم "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
" وای خدا خیلی خندیدم دلم درد گرفت(خنده) "V
" بجای خندید بهم بگو چیکار کنم، میخوام حساب اون فضایی بزارم کَف دستش "a.t
"میخوای حسابشو برسی؟ "V
" اره میخوام بهش بفهمونم که با کی دَر افتاده "a.t
" باید دقیقا مثل حرفام عمل کنی "V
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
داخل کافه تریا شرکت نشسته بود و از پنجره به منظره خیره شده بود
نگاهشو سمت در ورودی کافه تریا داد که با جئون روبهرو شد
از جاش بلند شد و با صدای بلند اسمشو صدا زد
" فضایییییی(بلند) "a.t
" نه نه نه نه نه نه این کارو نکن(اروم) "jk
۱۲.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.