تو مال منی part 4
دیدم که ات داره گریه میکنه.
تهیونگ: ات....
رفتم و کنارش نشستم.
دستاشو گرفتم دستم ولی اون کشید عقب دستاشو .
تهیونگ : تو خودتم میدونی که حافظتو از دست دادی و از گذشتت هیچی یادت نیست ولی من همشون یادمه
مردن مامان و بابات و همه اتفاقاتی که افتاده همش یه سوتفاهمه و تو همه چیزو دقیقا برعکس متوجه شدی.
لطفا...... لطفا بهم اعتماد کن و کنارم بمون. من هیچ اسیبی بهت نمیزنم قول میدم.
انگار نه انگار که من داشتم حرف میزدم اون فقط داشت اشک میریخت و قلب منو به اتیش میکشید.
از رو تخت بلندش کردم. اشکاشو پاک کردم و از اتاق بردمش بیرون.
تهیونگ: اونجا اتاق تو نبود. بادیگاردا اشتباهی تو بردن اونجا.
y/n:
جلوی یه در وایسادیم که یه حس عجیبی بهم دست داد. نمیدونم چرا. تهیونگ از جیبش یه کلید برداشت و در اتاقو باز کرد. وقتی رفتم تو سرم گیج رفت و نزدیک بود بیوفتم. چقدر اینجا اشنا بود.
taehung:
این اتاق تو گذشته اتاق ات بود و از وقتی اون از اینجا رفته بود به هیشکی اجازه نداده بودم بره اونجا.
وقتی ات رفت داخل اتاق نزدیک بود بیوفته که من کمکش کردم. پس نقشم داره جواب میده. باید اروم اروم هر چیزی که تو گذشته به ات مربوط بود رو نشونش بدم تا حافظش برگرده.
منم رفتم تو اتاق و در کمد رو باز کردم. همه لباسای ات اینجا بود. همشونو نگه داشته بودم. لباسارو یکی یکی کنار میزدم که در اخر لباس مد نظرمو پیدا کردم. یه لباس کیوت بود که خودم بخاطر تولدش به ات خریده بودم. برگشتم به طرف ات که دیدم.........
#بی_تی_اس #فیک #تهیونگ #کیپاپ #کیم_تهیونگ #تب_پستی #حمایت
@jin.hoo_18
تهیونگ: ات....
رفتم و کنارش نشستم.
دستاشو گرفتم دستم ولی اون کشید عقب دستاشو .
تهیونگ : تو خودتم میدونی که حافظتو از دست دادی و از گذشتت هیچی یادت نیست ولی من همشون یادمه
مردن مامان و بابات و همه اتفاقاتی که افتاده همش یه سوتفاهمه و تو همه چیزو دقیقا برعکس متوجه شدی.
لطفا...... لطفا بهم اعتماد کن و کنارم بمون. من هیچ اسیبی بهت نمیزنم قول میدم.
انگار نه انگار که من داشتم حرف میزدم اون فقط داشت اشک میریخت و قلب منو به اتیش میکشید.
از رو تخت بلندش کردم. اشکاشو پاک کردم و از اتاق بردمش بیرون.
تهیونگ: اونجا اتاق تو نبود. بادیگاردا اشتباهی تو بردن اونجا.
y/n:
جلوی یه در وایسادیم که یه حس عجیبی بهم دست داد. نمیدونم چرا. تهیونگ از جیبش یه کلید برداشت و در اتاقو باز کرد. وقتی رفتم تو سرم گیج رفت و نزدیک بود بیوفتم. چقدر اینجا اشنا بود.
taehung:
این اتاق تو گذشته اتاق ات بود و از وقتی اون از اینجا رفته بود به هیشکی اجازه نداده بودم بره اونجا.
وقتی ات رفت داخل اتاق نزدیک بود بیوفته که من کمکش کردم. پس نقشم داره جواب میده. باید اروم اروم هر چیزی که تو گذشته به ات مربوط بود رو نشونش بدم تا حافظش برگرده.
منم رفتم تو اتاق و در کمد رو باز کردم. همه لباسای ات اینجا بود. همشونو نگه داشته بودم. لباسارو یکی یکی کنار میزدم که در اخر لباس مد نظرمو پیدا کردم. یه لباس کیوت بود که خودم بخاطر تولدش به ات خریده بودم. برگشتم به طرف ات که دیدم.........
#بی_تی_اس #فیک #تهیونگ #کیپاپ #کیم_تهیونگ #تب_پستی #حمایت
@jin.hoo_18
۲۹.۱k
۰۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.