مثل یه آشغال با یوری رفتار کرد
مثل یه آشغال با یوری رفتار کرد
+اههه جیمین یواش تر
جیمین با تمسخر گفت
_باشه حتما
ضربه هاشو تند تر کرد
وقتی خودتو توی شکم دختر خالی کرد از روی تن ظریف دختر بلند شد و گفت
_بلند شو تن لشتو از روی اینجا جمع کن
از حموم اومدم بیرون نبینم اینجا باشی
+جی..مین
با صدای ضعیف صداش زد داشت اشتباه میکرد؟!
نه ؟!
کسی که بعد از مدت ها بهش اعتماد کزده بود اونو امشب تو این اتاق کشت....
از درد نمیتونست بلند بشه سرش گیج میرفت...
چشماش روی هم افتاد...
جیمین
رفتم توی حموم دوش آب و باز کردم آب روی سرم ریخت حالم یکم بهتر شد
خودم و شستم حوله تنپوش و پوشیدم و از حموم اومدم بیرون که دیدم یوری هنوز همونجوری روی تخت افتاده...
پوزخند زدم و گفتم
_مگه نگفتم خودتو جمع کن اومدم نباشی اینجا
جوابی نداد بلند صداش زدم
_بلند شو ببینم هر*زه
باز هم جواب نداد چشمام به سمت پاهاش رف پر از خون بود
خیلی زیاد بود
دستم و روی بدنش گذاشتم سرد بود
با نگرانی
تکونش دادم
_بلند شو فیلم بازی نکن
صورتش سفید شده بود ترسیده لباس پوشیدم یه چیزی هم تن اون کردم....
به سمت بیمارستان حرکت کردم
بردمش توی بخش داد زدم گفتم
_پرستار زنم مرد کمکم کنید!!!
&بله آقا بیارید اینجا
چکش کردن که دکتر گفت
&سکته قلبی کردن
_سکته؟
&آقا برید بیرون
صدای دستگاه ها بلند شد داشت اون خط صاف میشد که دکتر شروع کرد به شک دادن
من حالم بد شد
+اههه جیمین یواش تر
جیمین با تمسخر گفت
_باشه حتما
ضربه هاشو تند تر کرد
وقتی خودتو توی شکم دختر خالی کرد از روی تن ظریف دختر بلند شد و گفت
_بلند شو تن لشتو از روی اینجا جمع کن
از حموم اومدم بیرون نبینم اینجا باشی
+جی..مین
با صدای ضعیف صداش زد داشت اشتباه میکرد؟!
نه ؟!
کسی که بعد از مدت ها بهش اعتماد کزده بود اونو امشب تو این اتاق کشت....
از درد نمیتونست بلند بشه سرش گیج میرفت...
چشماش روی هم افتاد...
جیمین
رفتم توی حموم دوش آب و باز کردم آب روی سرم ریخت حالم یکم بهتر شد
خودم و شستم حوله تنپوش و پوشیدم و از حموم اومدم بیرون که دیدم یوری هنوز همونجوری روی تخت افتاده...
پوزخند زدم و گفتم
_مگه نگفتم خودتو جمع کن اومدم نباشی اینجا
جوابی نداد بلند صداش زدم
_بلند شو ببینم هر*زه
باز هم جواب نداد چشمام به سمت پاهاش رف پر از خون بود
خیلی زیاد بود
دستم و روی بدنش گذاشتم سرد بود
با نگرانی
تکونش دادم
_بلند شو فیلم بازی نکن
صورتش سفید شده بود ترسیده لباس پوشیدم یه چیزی هم تن اون کردم....
به سمت بیمارستان حرکت کردم
بردمش توی بخش داد زدم گفتم
_پرستار زنم مرد کمکم کنید!!!
&بله آقا بیارید اینجا
چکش کردن که دکتر گفت
&سکته قلبی کردن
_سکته؟
&آقا برید بیرون
صدای دستگاه ها بلند شد داشت اون خط صاف میشد که دکتر شروع کرد به شک دادن
من حالم بد شد
۳۵۸
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.