عاشقانه های شبنم
جا مانده ام، تاب دویدن نمانده است
حتی به خویش، امید رسیدن نمانده است
ای شاخه ی بلند که دور از رسیدنی
آسوده باش پای پریدن نمانده است
ما شانه از گناه تو خالی نکرده ایم
دیگر توان دوش کشیدن نمانده است
آماده ایم قصه ببافی برای وصل
اما دریغ، گوش شنیدن نمانده است
سر را که سالهاست به زانو سپرده ایم
از ما سری برای خمیدن نمانده است
از آه ما نترس که دامن بگیردت
جانی برای آه کشیدن نمانده است
شاید به عمد قفل قفس باز مانده است
ما را ببخش! بال پریدن نمانده است
حتی به خویش، امید رسیدن نمانده است
ای شاخه ی بلند که دور از رسیدنی
آسوده باش پای پریدن نمانده است
ما شانه از گناه تو خالی نکرده ایم
دیگر توان دوش کشیدن نمانده است
آماده ایم قصه ببافی برای وصل
اما دریغ، گوش شنیدن نمانده است
سر را که سالهاست به زانو سپرده ایم
از ما سری برای خمیدن نمانده است
از آه ما نترس که دامن بگیردت
جانی برای آه کشیدن نمانده است
شاید به عمد قفل قفس باز مانده است
ما را ببخش! بال پریدن نمانده است
۸۷۸
۳۰ آبان ۱۴۰۳