My vampire partner part : ۶۴
وقتی پارک کرد، گفت
+ میتونی تا اونجا پیاده بری؟ چون هوا خیلی سرده
و چون در حالی که بیرون رستوران منتظر است نمیخواست هیچ خون آشامی برایش کمین کند
تا وقتی که با این لیکای گاو همراه است میتوانست از خون آشام ها در امان باشد.
_ توام باهام میای
اِما نگاه خالی به او انداخت
+ به چه هدفی باید اینکارو بکنم؟
_ تو باهام میمونی
ایستاد در طرف اِما را بازکرد و جلویش اِما با پریشانی متوجه شد که گرگ از بالای شانه اش خیابان را بررسی کرده و چشمانش را باریک کرده بود.
وقتی دستش را گرفت و او را بیرون کشید اِما ناله کرد
+ ولی من هیچوقت داخل رستوران ها نمیرم
_ امشب میای
+ اوه ، نه نه
با چشمانش التماس کرد
+ مجبورم نکن برم اونجا، من همین بیرون منتظر میمونم...قول میدم
_ من تنهات نمیذارم و تو باید بهش عادت کنی
اِما پاهایش را کشید...کاری بیفایده در مقابل یک گرگ
+ نه نمیخوام من هرگز داخل به رستوران نمیرم لازم ندارم بهش عادت کنم
جیمین ایستاد و به او نگاه کرد
_ از چی میترسی؟
نگاهش را از او گرفت و جوابش را نداد
_ خیلی خب تو میای
+ نه، صبر کن میدونم هیچکس متوجه من نمیشه ولی من....دست خودم نیست که حس میکنم همه دارن تماشام میکنن و میبینن که هیچی نمیخورم
ابروهای لیکا بالا رفت
_ هیچکس متوجه تو نمیشه؟ فقط مردای بین هفتاد سال تا مردنی ها متوجه تو نمیشن
هنوز هم او را بدنبالش میکشید
+ این بیرحمانست کاری که داری میکنی رو فراموش نمیکنم
جیمین نگاه اجمالی به او انداخت و هشدار را در چشمانش دید
_ جای نگرانی نیست میتونی فقط بهم اعتماد کنی؟
با نگاه خیره ی خون آشام اضافه کرد.
_ فقط همین یبار
+ تو قصد بدبخت کردن منو داری ؟
_ تو باید خودتو انعطاف پذیر ترکنی
وقتي إما دهانش را برای اعتراض باز کرد جیمین با صدایی فورا حرفش را برید
_ 15 دقیقه بیا داخل اگه هنوزم راحت نبودی ما بر میگردیم
میدانست که هر دو یک چیز است و جیمین فقط توهم انتخاب کردن را به او میدهد
+ اگه من رستورانو انتخاب کنم میام
قرار داد را تحت کنترل خودش گرفت
_ قبوله
جیمین پاسخ داد
_ ولى من به حق رد کردن دارم
لحظه ای که به خیابانی که مردم در رفت و آمد بودند رسیدند اِما دستش را به دست او گره زد شانه اش عقب رفت و چانه اش را بالا داد
_ اینکارت مردمو دور نگه میداره؟
جیمین پرسید
_ این حالت متکبرانه ای که وقتی جلوی بقیه هستی به خودت میگیری؟
خون آشام چپ چپ به او نگاه کرد.
+ اوه...اگه اینکار روی همه کار میکرد...
سلام به همگی حالتون چطوره
اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید
+ میتونی تا اونجا پیاده بری؟ چون هوا خیلی سرده
و چون در حالی که بیرون رستوران منتظر است نمیخواست هیچ خون آشامی برایش کمین کند
تا وقتی که با این لیکای گاو همراه است میتوانست از خون آشام ها در امان باشد.
_ توام باهام میای
اِما نگاه خالی به او انداخت
+ به چه هدفی باید اینکارو بکنم؟
_ تو باهام میمونی
ایستاد در طرف اِما را بازکرد و جلویش اِما با پریشانی متوجه شد که گرگ از بالای شانه اش خیابان را بررسی کرده و چشمانش را باریک کرده بود.
وقتی دستش را گرفت و او را بیرون کشید اِما ناله کرد
+ ولی من هیچوقت داخل رستوران ها نمیرم
_ امشب میای
+ اوه ، نه نه
با چشمانش التماس کرد
+ مجبورم نکن برم اونجا، من همین بیرون منتظر میمونم...قول میدم
_ من تنهات نمیذارم و تو باید بهش عادت کنی
اِما پاهایش را کشید...کاری بیفایده در مقابل یک گرگ
+ نه نمیخوام من هرگز داخل به رستوران نمیرم لازم ندارم بهش عادت کنم
جیمین ایستاد و به او نگاه کرد
_ از چی میترسی؟
نگاهش را از او گرفت و جوابش را نداد
_ خیلی خب تو میای
+ نه، صبر کن میدونم هیچکس متوجه من نمیشه ولی من....دست خودم نیست که حس میکنم همه دارن تماشام میکنن و میبینن که هیچی نمیخورم
ابروهای لیکا بالا رفت
_ هیچکس متوجه تو نمیشه؟ فقط مردای بین هفتاد سال تا مردنی ها متوجه تو نمیشن
هنوز هم او را بدنبالش میکشید
+ این بیرحمانست کاری که داری میکنی رو فراموش نمیکنم
جیمین نگاه اجمالی به او انداخت و هشدار را در چشمانش دید
_ جای نگرانی نیست میتونی فقط بهم اعتماد کنی؟
با نگاه خیره ی خون آشام اضافه کرد.
_ فقط همین یبار
+ تو قصد بدبخت کردن منو داری ؟
_ تو باید خودتو انعطاف پذیر ترکنی
وقتي إما دهانش را برای اعتراض باز کرد جیمین با صدایی فورا حرفش را برید
_ 15 دقیقه بیا داخل اگه هنوزم راحت نبودی ما بر میگردیم
میدانست که هر دو یک چیز است و جیمین فقط توهم انتخاب کردن را به او میدهد
+ اگه من رستورانو انتخاب کنم میام
قرار داد را تحت کنترل خودش گرفت
_ قبوله
جیمین پاسخ داد
_ ولى من به حق رد کردن دارم
لحظه ای که به خیابانی که مردم در رفت و آمد بودند رسیدند اِما دستش را به دست او گره زد شانه اش عقب رفت و چانه اش را بالا داد
_ اینکارت مردمو دور نگه میداره؟
جیمین پرسید
_ این حالت متکبرانه ای که وقتی جلوی بقیه هستی به خودت میگیری؟
خون آشام چپ چپ به او نگاه کرد.
+ اوه...اگه اینکار روی همه کار میکرد...
سلام به همگی حالتون چطوره
اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید
- ۱۰.۵k
- ۲۶ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط