My vampire partner part : ۶۵
در واقع این روی همه بغیر از او کار میکرد
خاله اش میست اینکار را به او آموخته بود
میست کاری میکرد مردم فکر کنند او یک هرزه ی سنگدل افاده ایست و فکرشان به این سمت نمیچرخید که او یک نامیرا باشد
اِما به خیابان نگاه کرد و چند رستوران را دید
لبخند شیطانی زد و مکانی که سوشی داشت را انتخاب کرد
جیمین هوا را بو کشید و به او خیره شد
_ رد شد دوباره انتخاب کن
+ باشه
به رستوران دیگری که یک کلاب مجلل به آن اشاره کرد. متصل بود
تقریبا میتوانست به خودش بگوید که این یک بار است
قبلا داخل چند تا از بارها بوده
جدا از این او در نیواورلئان بزرگترین تولید کننده شراب زندگی میکرد
بدیهی بود که جیمین دوباره میخواست انتخابش را رد کند ولی وقتی خون آشام ابروهایش را بالا داد ابرو در هم کشید و با خشم بار دیگر او را به سمتی کشید.
در داخل به گرمی از آنها استقبال شد و کسی آمد و ژاکتش را از او گرفت
ولی چیزی پشت سرش اتفاق افتاد...چیزی که حتی مهماندار را ترساند و رنگ پریده کرد
پس جیمین را پشت سرش تنها گذاشت
میتوانست تنش را در بدن جیمین حس کند
ليكا زير لب غريد
_ بقیه ی بلوزت کجاست؟
پشت لباسش کاملا باز بود و با یک بند به یکدیگر وصل میشد
اِما فکر نمیکرد نیاز باشد ژاکتش را در بیاورد و حتی اگر فکرش را میکرد در این لحظه گمان میکرد که چرم ژاکتش باید ذوب شده و به پشتش چسبیده باشد
با حالت معصومانه ای از بالای شانه اش به او نگاه کرد
+ چی...نمیدونم تو باید بزاری من بیرون منتظر بمونم
جیمین به در نگاهی کرد و به وضوح بخاطر فرستادن او به داخل ماشین در کشمکش بود و اِما نمیتوانست جلوی حالت از خود راضی صورتش را بگیرد
جیمین چشمانش را باریک کرد سپس در حالی که پنجه هایش پشت برهنه اش را نوازش میکرد، کنار گوشش گفت
_ بهتره که نگاه رو روی خودت حس کنی
دختری که میزشان را به آنها نشان میداد از اِما پرسید
ست Azzedine Alaia بلوزت از برند
+ نه ولی میتونی بگی که محصول خیلی معتبريه
جیمین اهمیت نمیداد که چه کوفتیست او هرگز قرار نبود دیگر آن لباس نصفه نیمه را در مکان های عمومی بپوشد
بند سرخ رنگی که دو طرف لباس را به هم وصل میگرد مانند یک آهنربا نگاه مردان را به خودش جلب میکرد
جیمین میدانست که آنها تصور میکنند که آن بند را باز میکنند
چون خودش هم داشت همین را تصور میکرد
بیشتر از یک مرد به همراه یا دوستشانشان پچ پچ وار می گفتند که او سکسیست و از جیمین ن یک نگاه مرگبار دریافت میکردند
فقط مردها نبودند که وقتی از کنارشان عبور میکردند به خون آشام خیره میشدند
زن ها با حسادت به لباس هایش نگاه میکردند و به یکدیگر میگفتند که او معرکه لباس پوشیده
سلام به همگی حالتون چطوره؟!
اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
و حتما مراقب خودت باشید
خاله اش میست اینکار را به او آموخته بود
میست کاری میکرد مردم فکر کنند او یک هرزه ی سنگدل افاده ایست و فکرشان به این سمت نمیچرخید که او یک نامیرا باشد
اِما به خیابان نگاه کرد و چند رستوران را دید
لبخند شیطانی زد و مکانی که سوشی داشت را انتخاب کرد
جیمین هوا را بو کشید و به او خیره شد
_ رد شد دوباره انتخاب کن
+ باشه
به رستوران دیگری که یک کلاب مجلل به آن اشاره کرد. متصل بود
تقریبا میتوانست به خودش بگوید که این یک بار است
قبلا داخل چند تا از بارها بوده
جدا از این او در نیواورلئان بزرگترین تولید کننده شراب زندگی میکرد
بدیهی بود که جیمین دوباره میخواست انتخابش را رد کند ولی وقتی خون آشام ابروهایش را بالا داد ابرو در هم کشید و با خشم بار دیگر او را به سمتی کشید.
در داخل به گرمی از آنها استقبال شد و کسی آمد و ژاکتش را از او گرفت
ولی چیزی پشت سرش اتفاق افتاد...چیزی که حتی مهماندار را ترساند و رنگ پریده کرد
پس جیمین را پشت سرش تنها گذاشت
میتوانست تنش را در بدن جیمین حس کند
ليكا زير لب غريد
_ بقیه ی بلوزت کجاست؟
پشت لباسش کاملا باز بود و با یک بند به یکدیگر وصل میشد
اِما فکر نمیکرد نیاز باشد ژاکتش را در بیاورد و حتی اگر فکرش را میکرد در این لحظه گمان میکرد که چرم ژاکتش باید ذوب شده و به پشتش چسبیده باشد
با حالت معصومانه ای از بالای شانه اش به او نگاه کرد
+ چی...نمیدونم تو باید بزاری من بیرون منتظر بمونم
جیمین به در نگاهی کرد و به وضوح بخاطر فرستادن او به داخل ماشین در کشمکش بود و اِما نمیتوانست جلوی حالت از خود راضی صورتش را بگیرد
جیمین چشمانش را باریک کرد سپس در حالی که پنجه هایش پشت برهنه اش را نوازش میکرد، کنار گوشش گفت
_ بهتره که نگاه رو روی خودت حس کنی
دختری که میزشان را به آنها نشان میداد از اِما پرسید
ست Azzedine Alaia بلوزت از برند
+ نه ولی میتونی بگی که محصول خیلی معتبريه
جیمین اهمیت نمیداد که چه کوفتیست او هرگز قرار نبود دیگر آن لباس نصفه نیمه را در مکان های عمومی بپوشد
بند سرخ رنگی که دو طرف لباس را به هم وصل میگرد مانند یک آهنربا نگاه مردان را به خودش جلب میکرد
جیمین میدانست که آنها تصور میکنند که آن بند را باز میکنند
چون خودش هم داشت همین را تصور میکرد
بیشتر از یک مرد به همراه یا دوستشانشان پچ پچ وار می گفتند که او سکسیست و از جیمین ن یک نگاه مرگبار دریافت میکردند
فقط مردها نبودند که وقتی از کنارشان عبور میکردند به خون آشام خیره میشدند
زن ها با حسادت به لباس هایش نگاه میکردند و به یکدیگر میگفتند که او معرکه لباس پوشیده
سلام به همگی حالتون چطوره؟!
اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
و حتما مراقب خودت باشید
- ۱۰.۸k
- ۲۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط