فصل:دوم
فصل:دوم
پارت:پنجم
از دید ات
رسیدم اومدم رفتم داخل رستوران دیدم گوشیم داره زنگ میخوره آقای پارک بود جواب دادم
ات:الو
جیمین:خانوم کیم رسیدین
ات:ا...
تا اومدم جواب بدم دیدم آقای پارک خود جیمینه وای نه زود گوشیم رو قطع کردم و از رستوران رفتم بیرون سوار ماشینم شدم نمیدونستم باید چیکار کنم تنها کاری که کردم گوشیم رو خاموش کردم و همین جور میرفتم نمیدونستم اصلا دارم کجا میرم فقط میرفتم که یه پارک دیدم و رفتم داخل پارک نشستم و یکم هوا خوردم و رفتم یه قهوه برای خودم گرفتم و یکم نشستم
از دید جیمین تا خانم کیم اومد چیزی بگه قطع کرد یه خانومی رو دیدم که با عجله داشت از رستوران میرفت بیرون فکر کنم خودش بود بدو بدو اومدم بیرون دیدم نیست رفته هر چی زنگ میزدم گوشیش جواب نمیداد نمیدونم چرا نگرانش شده بودم و بهش پیام دادم و سوار ماشینم شدم رفتم خونه ولی بازم فکرم رفت پیش خانوم کیم اگر براش اتفاقی بیوفته چی من یه بار هم ندیدمش ولی بازم نگرانشم نمیدونم باید چیکار کنم ولی فردا میرم شرکتش الان رفتم دوش گرفتم لباسم رو عوض کردم خوابیدم
از دید ات
توی پارک بودم که خوابم برد و دیدم یه نفر هی داره صدام میکنه دیدم یه مرد جونه هی میگفت
مرده:خانوم بلند شید.خانوم.
ات:بله بله بیدار شدم
مرده:چرا حواستون نیست ممکنه شما رو بدزدن
ات:چرا بدزدن مگه ساعت چنده
مرده:ساعت ۱۲ شببه
ات:یعنی چقدر خوابیدم مرسی که بیدارم کردین
زود رفتم سوار ماشین شدم باورم نمیشه خوابم برد وای ماشین رو روشن کردم و رفتم خونه با همون لباسام خوابیدم
ویو صبح ساعت ۵
از دید ات
ساعت ۵ صبح بیدار شدم حموم کردم صبحونه خوردم موهام رو خشک کردم بعد یه حالت بهشون دادم و لباس پوشیدم و گفتم امروز ممکنه جیمین بیاد شرکتم پس یه ماسک زدم که صورتم رو نبینه رفتم تو پارکینگ ماشینم رو روشن کردم و رفتم به سمت شرکت رفتم داخل شرکت که دیدم منشیمبدو بدو اومد سمتم و گفت جیمین اومده شک بهم وارد شد تعجب کردم و رفتم داخل اتاقم و جیمین اومده بود
از دید جیمین
صبح بیدار شدم آماده شدم و رفتم شرکت خانم کیم و منتظر بودم که دیدم در اتاق باز شد و خانم کیم اومد بلند شدم و ادای احترام کردم اون چشماش خیلی شبیه ات بود صداش ولی چون ماسک زده بود صورتش پیدا نبود نشستیم یکم با هم حرف زدیم که دیگه طاقت نیوردم و رفتم نزدیکش و صندلیش چون چرخ داشت صندلیش رو هول دادم عقب و خورد به دیوار که بهم گفت
ات:آقای پارک حالتون خوبه چرا اینطوری میکنی
جیمین:آره خوبم فقط یه لحظه
داشتم میرفتم سمتش و دیدم داره از رو صندلی بلند میشه هولش دادم و دوباره نسبت رفتم نزدیکش د ماسک رو کشیدم پایین وای باورم نمیشه اون...
اینم پارت جدید کیوتام حمایت یادتون نره💗
پارت:پنجم
از دید ات
رسیدم اومدم رفتم داخل رستوران دیدم گوشیم داره زنگ میخوره آقای پارک بود جواب دادم
ات:الو
جیمین:خانوم کیم رسیدین
ات:ا...
تا اومدم جواب بدم دیدم آقای پارک خود جیمینه وای نه زود گوشیم رو قطع کردم و از رستوران رفتم بیرون سوار ماشینم شدم نمیدونستم باید چیکار کنم تنها کاری که کردم گوشیم رو خاموش کردم و همین جور میرفتم نمیدونستم اصلا دارم کجا میرم فقط میرفتم که یه پارک دیدم و رفتم داخل پارک نشستم و یکم هوا خوردم و رفتم یه قهوه برای خودم گرفتم و یکم نشستم
از دید جیمین تا خانم کیم اومد چیزی بگه قطع کرد یه خانومی رو دیدم که با عجله داشت از رستوران میرفت بیرون فکر کنم خودش بود بدو بدو اومدم بیرون دیدم نیست رفته هر چی زنگ میزدم گوشیش جواب نمیداد نمیدونم چرا نگرانش شده بودم و بهش پیام دادم و سوار ماشینم شدم رفتم خونه ولی بازم فکرم رفت پیش خانوم کیم اگر براش اتفاقی بیوفته چی من یه بار هم ندیدمش ولی بازم نگرانشم نمیدونم باید چیکار کنم ولی فردا میرم شرکتش الان رفتم دوش گرفتم لباسم رو عوض کردم خوابیدم
از دید ات
توی پارک بودم که خوابم برد و دیدم یه نفر هی داره صدام میکنه دیدم یه مرد جونه هی میگفت
مرده:خانوم بلند شید.خانوم.
ات:بله بله بیدار شدم
مرده:چرا حواستون نیست ممکنه شما رو بدزدن
ات:چرا بدزدن مگه ساعت چنده
مرده:ساعت ۱۲ شببه
ات:یعنی چقدر خوابیدم مرسی که بیدارم کردین
زود رفتم سوار ماشین شدم باورم نمیشه خوابم برد وای ماشین رو روشن کردم و رفتم خونه با همون لباسام خوابیدم
ویو صبح ساعت ۵
از دید ات
ساعت ۵ صبح بیدار شدم حموم کردم صبحونه خوردم موهام رو خشک کردم بعد یه حالت بهشون دادم و لباس پوشیدم و گفتم امروز ممکنه جیمین بیاد شرکتم پس یه ماسک زدم که صورتم رو نبینه رفتم تو پارکینگ ماشینم رو روشن کردم و رفتم به سمت شرکت رفتم داخل شرکت که دیدم منشیمبدو بدو اومد سمتم و گفت جیمین اومده شک بهم وارد شد تعجب کردم و رفتم داخل اتاقم و جیمین اومده بود
از دید جیمین
صبح بیدار شدم آماده شدم و رفتم شرکت خانم کیم و منتظر بودم که دیدم در اتاق باز شد و خانم کیم اومد بلند شدم و ادای احترام کردم اون چشماش خیلی شبیه ات بود صداش ولی چون ماسک زده بود صورتش پیدا نبود نشستیم یکم با هم حرف زدیم که دیگه طاقت نیوردم و رفتم نزدیکش و صندلیش چون چرخ داشت صندلیش رو هول دادم عقب و خورد به دیوار که بهم گفت
ات:آقای پارک حالتون خوبه چرا اینطوری میکنی
جیمین:آره خوبم فقط یه لحظه
داشتم میرفتم سمتش و دیدم داره از رو صندلی بلند میشه هولش دادم و دوباره نسبت رفتم نزدیکش د ماسک رو کشیدم پایین وای باورم نمیشه اون...
اینم پارت جدید کیوتام حمایت یادتون نره💗
۱۶.۶k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.