من باغ زمستان زده دارم تو نداری

من باغ زمستان زده دارم تو نداری
من خرمن طوفان زده دارم تو نداری
از خاطرات تلخ بهشتی که فرو ریخت
یک میوه دندان زده دارم تو نداری
من عهد نوشتم تو را بستی و نخوندی
من دست به قرآن زده دارم تو نداری
من بهت گفتم و تو یک جمله نوشتی
من سرمه به مژگان زده دارم تو نداری❤️
نفسم❤️
دیدگاه ها (۲)

کاش میشد گاهگاهی درد دل ها را نوشت حرف های تلخ مست و شیدا را...

خدایا صفحه ی خوشی هات برای من وا نمیشه من که پایه بودم چرا ب...

می سرایم شعرها تا عاشق وزارم شوی میتوانی سوژه های دیوان اشعا...

🤣🤣🤣

Royal Veil — Part 12 : خاکستر و عهدصبح، بوی دود هنوز در هوای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط