پارت۲
#پارت۲
پیامشو خوندم که میگفت: اگه فردا شب ساعت ۲ شب به لوکیشنی که میفرستم نیای همسرتو از این به بعد نمیبینی .
وقتی گفت پدر چشام از حدقه اومد بیرون.
من نباید بزارم به هانا چیزی بشه وگر نه بابام پوستمو میکنه.
هانا واسم مهم نیست ولی خب......
بهش پیام دادم : میام کاری به کارشون نداشته باشین.
*صب*
دیشب اصلا خوابم نبرد. رو تخت درار کشیده بودم و به سقف خیره شده بودم .
اونی که بهم پیام داده بود کی بود؟
با هانا چه کاری دارن؟
همینجوری که به اینا فکر میکردم یه پیام اومد.
لوکیشن بود.
اما...... اونجا..... همونجایی بود که برای اولین بار اکسمو دیده بودم.
از وقتی به خاطر بابام باهاش کات کردم اونو ندیدم و اونجایی که همو اولین بار همو دیدیم نرفتم.
من اونو دوست داشتم اما مجبور بودم فراموشش کنم.
اما راست میگفتن..... ادم عشق اولشو نمیتونه فراموش کنه.
*شب*
بلاخره وقتش رسید.
زود خودمو رسوندم به اون لوکیشنی که فرستاده بودن.
جونگ کوک: کسی اینجا نیست؟
یه صدایی شنیدم.
برگشتم پشت سرم که...... اون....
پیامشو خوندم که میگفت: اگه فردا شب ساعت ۲ شب به لوکیشنی که میفرستم نیای همسرتو از این به بعد نمیبینی .
وقتی گفت پدر چشام از حدقه اومد بیرون.
من نباید بزارم به هانا چیزی بشه وگر نه بابام پوستمو میکنه.
هانا واسم مهم نیست ولی خب......
بهش پیام دادم : میام کاری به کارشون نداشته باشین.
*صب*
دیشب اصلا خوابم نبرد. رو تخت درار کشیده بودم و به سقف خیره شده بودم .
اونی که بهم پیام داده بود کی بود؟
با هانا چه کاری دارن؟
همینجوری که به اینا فکر میکردم یه پیام اومد.
لوکیشن بود.
اما...... اونجا..... همونجایی بود که برای اولین بار اکسمو دیده بودم.
از وقتی به خاطر بابام باهاش کات کردم اونو ندیدم و اونجایی که همو اولین بار همو دیدیم نرفتم.
من اونو دوست داشتم اما مجبور بودم فراموشش کنم.
اما راست میگفتن..... ادم عشق اولشو نمیتونه فراموش کنه.
*شب*
بلاخره وقتش رسید.
زود خودمو رسوندم به اون لوکیشنی که فرستاده بودن.
جونگ کوک: کسی اینجا نیست؟
یه صدایی شنیدم.
برگشتم پشت سرم که...... اون....
۱۵.۲k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.