میخواستم خانهای داشتهباشم با تو کوچک و نورگیر و دنج

می‌خواستم خانه‌ای داشته‌باشم با تو. کوچک و نورگیر و‌ دنج. پنجره‌ داشته‌باشد که مثل نقاشی‌های کودکیم پشتشان گلدان بگذارم. پرده‌هایی روشن، مبل‌های رنگی، فرش ایلیاتی.
می‌خواستم عصرها به تو برگردم. منتظرم باشی، یا منتظرت بمانم. چای بنوشیم، میوه بخوریم، حرف بزنیم، فیلم یا سریال ببینیم، و درباره روزت برایم حرف بزنی. زیاد حرف بزنی، آن‌قدر که خستگی جان‌کاه و ملال مرگبار ایام را انکار کنی.
می‌خواستم شب‌ها که می‌نویسم، بیدار شوی و برایم چای بیاوری و بعد بنشینی همان‌جا کنارم و کتاب بخوانی یا فیلم ببینی یا با گوشی بازی کنی یا سعی کنی ساکت باشی که بنویسم یا شیطنت کنی که ننویسم. می‌خواستم تو ساکن عزیز شبم باشی.
می‌خواستم تمام روز را به انتظار دیدن تو بگذرانم، و لبخندم را به کار و خیابان ببرم، و در مسیر خانه نان تازه بگیرم، و پشت در بایستم و رنجم را دور بریزم مبادا که غصه‌ات شود. کنار تو پیر شوم، و کنار تو بمیرم.

حالا ببین چه قبیله‌ی یک‌نفره‌ی غریبی شده‌ام. خانه‌ام از تو و از نور تهی است و پرده‌هایی تیره مرا از گزند آفتاب در امان می‌دارند. روزها در خیابان گلوله می‌خورم و شب‌ها برای کلماتم گورهای دسته‌جمعی می‌سازم. تو از من ربوده شده‌ای، و این رنجی نیست که روزی تمام شود. و این جنگی نیست که از آن دست بردارم. باید خانه‌ام را، و رویایم را، و وطنم را پس بگیرم.

اگر زنده ماندی، گاهی برای آدم قصه‌ات برقص. برایش بخوان. برایش گرم بخند. پیراهن‌هایش را بپوش و پیش چشمش راه برو. خوشبختش کن و تعادل دنیا را یک‌بار هم که شده به نفع لذت به هم بزن. من سرگرم مردنم هستم، و خانه‌ام مادری است که هر صبح جنین مرده‌اش را سقط می‌کند.

تو آرزوی کوچک من بودی ای زندگی آرام. چگونه با کسی که تو را دزدید کنار بیایم؟
دیدگاه ها (۲)

اگر خواستی عاشق شوی، از من به تو نصیحت، عاشق کسی شو که اسم ک...

همه ی دخترها به دوست داشته شدن نیاز دارند ، به یک نفر که احس...

بعد می بینی انگار صدایش را فراموش کرده ای، آن لحن خاصش را. آ...

به انحناهای تنت فکر نمی کنم ، نه. به تند شدن نفسهات. به بوسی...

چندپارتی

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

دلشان میخواهد.چرا .به کسی مربوط نیست ....مربوط هست.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط