یونتان هم رفت...:)💔🌹🍂
یونتان هم رفت...:)💔🌹🍂
رفت و خاطراتش موند...
------------
پریروز سگ خونه ی پدربزرگ ما هم مرد،بهش سّم دادن و هنوز معلوم نیست که کدوم بی وجدانی اینکارو کرد:)💔
یه هاسکیه خووشگل با چشای آبی..
زن و بچه هاش رو گذاشت و رفت:)💔
داییم خیلی گریه کرد،چون مال اون بودش:)
بهش میگفت هاسکی..بیا دست بده..و اونم زودی میومد و دست میداد..:)
وقتی داییم رو میدید هی بالا پایین میپرید و خوشحال میشد و دنبالش هرررجا که بود میرفت..
همیشه مراقب خونه ی پدربزرگم و غریبه های که نزدیک خونه میشدن بود و با واق واق کردن همه رو خبردار میکرد..:)
هنوز باورم نمیشه:)
چقد میوفتاد دنبالم تا منو بگیره:))...:)
وقتی بچه هم بودم باز ی سگ داشتن به اسم بلک..،کامل سیاه بود.
هروقت میومدم روستای پدربزرگم شبها دستامو با غذا،گوشت و استخون پر میکردم و صداش میزدم و اونم زودی خودشو میرسوند:)💔
به اونم سّم دادن و در آخر باز واضح معلوم نشد که کاره کی بودش و چه فایده که دیگه اون رفت و منو...،نه...،(مارو) تنها گذاشت:)💔
الان با تایپ کردنه اینها بد بغض گرفتتم..:)💔🍂
#یونتان #تهیونگ #بی_تی_اس
#تلخ #غمگین #حیوون_خونگی
رفت و خاطراتش موند...
------------
پریروز سگ خونه ی پدربزرگ ما هم مرد،بهش سّم دادن و هنوز معلوم نیست که کدوم بی وجدانی اینکارو کرد:)💔
یه هاسکیه خووشگل با چشای آبی..
زن و بچه هاش رو گذاشت و رفت:)💔
داییم خیلی گریه کرد،چون مال اون بودش:)
بهش میگفت هاسکی..بیا دست بده..و اونم زودی میومد و دست میداد..:)
وقتی داییم رو میدید هی بالا پایین میپرید و خوشحال میشد و دنبالش هرررجا که بود میرفت..
همیشه مراقب خونه ی پدربزرگم و غریبه های که نزدیک خونه میشدن بود و با واق واق کردن همه رو خبردار میکرد..:)
هنوز باورم نمیشه:)
چقد میوفتاد دنبالم تا منو بگیره:))...:)
وقتی بچه هم بودم باز ی سگ داشتن به اسم بلک..،کامل سیاه بود.
هروقت میومدم روستای پدربزرگم شبها دستامو با غذا،گوشت و استخون پر میکردم و صداش میزدم و اونم زودی خودشو میرسوند:)💔
به اونم سّم دادن و در آخر باز واضح معلوم نشد که کاره کی بودش و چه فایده که دیگه اون رفت و منو...،نه...،(مارو) تنها گذاشت:)💔
الان با تایپ کردنه اینها بد بغض گرفتتم..:)💔🍂
#یونتان #تهیونگ #بی_تی_اس
#تلخ #غمگین #حیوون_خونگی
۵.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۳