خیال من و تو باران
درخیالم تو و من باشیم و بارانی که نیست
به بغل می کشمت در آن خیابانی که نیست
فکر بوسیدن و آغوش تو تا زد به سرم
به جهنم که ببیند آن نگهبانی که نیست
لب تو باشد و من باشم و یک گوشه دنج
گنه بوسه زدن گردن شیطانی که نیست
گونه ات معدن و من در پی استخراجش
نمکش حیف در حصر نمکدانی که نیست
باز باران به دلم شور جوانی بخشید
نم باران و تو باشد به فراوانی که نیست
راستی هر چه شده بین من و تو راز است
رازگویی صفت چون تو مسلمانی که نیست
من عاشق شده عمری ست که بی ایمانم
از خدا نیست نهان از تو چه پنهانی که نیست
به بغل می کشمت در آن خیابانی که نیست
فکر بوسیدن و آغوش تو تا زد به سرم
به جهنم که ببیند آن نگهبانی که نیست
لب تو باشد و من باشم و یک گوشه دنج
گنه بوسه زدن گردن شیطانی که نیست
گونه ات معدن و من در پی استخراجش
نمکش حیف در حصر نمکدانی که نیست
باز باران به دلم شور جوانی بخشید
نم باران و تو باشد به فراوانی که نیست
راستی هر چه شده بین من و تو راز است
رازگویی صفت چون تو مسلمانی که نیست
من عاشق شده عمری ست که بی ایمانم
از خدا نیست نهان از تو چه پنهانی که نیست
۷.۲k
۲۸ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.