کاش
شبی که اسمت در خاطرم جان می داد
نگاه مضطربت مرده اش را تکان می داد
به روی دامن سبزت کلاغی افتاد.
چون تنت بوی خبر در آسمان می داد
کاش میشد به پرستو و درخت غمگین هم
خبر از آمدن فصل بهاران میداد
به کجا سر بزنم تا که ببینم در شهر
دختری را که به من خنده ی پنهان می داد
کاش بر عکس تمام قصه های تاریخ
یوسف خبری از خود به کنعان می داد
کاش میشد که تو برگردی تا شعرم
به غزل مویه ی خود نقطه پایان می داد
نگاه مضطربت مرده اش را تکان می داد
به روی دامن سبزت کلاغی افتاد.
چون تنت بوی خبر در آسمان می داد
کاش میشد به پرستو و درخت غمگین هم
خبر از آمدن فصل بهاران میداد
به کجا سر بزنم تا که ببینم در شهر
دختری را که به من خنده ی پنهان می داد
کاش بر عکس تمام قصه های تاریخ
یوسف خبری از خود به کنعان می داد
کاش میشد که تو برگردی تا شعرم
به غزل مویه ی خود نقطه پایان می داد
۹.۰k
۲۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.