دل تنگی...

میخواهم آنقدر از اینجا دور شوم
کِ دیگر دست هیچ آشنایی به من نرسد
قول میدهم دیگر با هیچ غریبه ی آشنا نشوم!
قول میدهم کِ دیگر حرف چشم های هیچکس را باور نکنم
آخر زمانه زمانه ایست کِ چشم ها هم دروغگو شده اند
اصلا میخواهم در کوچه ای زندگی کنم
کِ تمام صاحب خانه هایش مرده باشند؛)
دست کمی از مرده ندارد دل پیر شده ی من!..🤎♏
دیدگاه ها (۰)

یا مقلب القلوب… درون مان انقلابی کن تا در سال جدید مهر و محب...

دلتنگهای .....

دلتنگیها..

دلتنگیها..

.میشود یک شب تو ساقی باشی و من مست تو؟محو چشمان تو باشم ، عا...

پدر ناتنی من...part:³⁴𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:ولی...حق...من....نمیتونم...حق....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط