Fatima&Hosein🧿
Fatima&Hosein🧿
گفتم:
" چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی! "
خندید، دلم رفت که! چشم بستم و گفتم:
" آااااخ از این دلبر که جان فرسود از او! "
بلندتر خندید، خوندم:
" بیمار خنده های توام، بیشتر بخند! "
عمیق تر شد خنده ش، نگاهِ چالِ لپش کردم و زیر لب گفتم:
" دیگران دل می برند،
اما تو جانم می بری...
مُردم که من! "
جدی شد
" خ خ خ خُ خدا نَ نَ نکنه!
د د دی گه ن ن نشنوماااا! "
دست گذاشتم رو چشمم
" رو جفت چشمام، شما امر کنین سرورم! "
خنده ش گرفته بود اما سعی می کرد نخنده
" چِ چِ چشمت سَ سلامت، اِ اِ اِن اِنقدم زب زبون نَ نَ نریز! بِ بِ بگو چ چی ت ت توو سَ سرته باز! "
خندیدم، دستمو خونده بود
" حقمو میخوام، سهمیه ی امروزمو ندادی! "
با چشمای گرد شده نگاهی به آدمای دور و برمون انداخت و خم شد رو میز و آروم طوری که فقط من بشنوم گفت:
" زَ زده بِ بِ به سَ سَ سَ سرت؟! وَ وسط ک ک کا کافه، جِ جِ جلویِ ای این هَ همه آ آ آ آدم، م می می خوای بِ بِ بِ بِ...! "
کارشو راحت کردم و با نیش باز و بلند گفتم:
" ببوسیم؟! "
چشماشو ریز کرد و از لابلای دندوناش غرید
" عِ عِ عی عیبه دُ دخ دختر! آ آ آ روم تَ تَ تر! هَ هَ مه شِ شِ شنیدن! "
نیشم باز تر شد
" خب بشنون، جرم که نیست، یه بوسه! تازه خودت گفتی، من که منظورم این نبود ببوسیم، تو ذهنت منحرفه همه ش! "
مخصوصا تیکه های بوسه دار جمله مو بلند تر می گفتم که حرص بخوره! هم خنده ش گرفته بود، هم حرصش در اومده بود، از میز فاصله گرفت و تکیه داد به صندلیش
" عَ عَ عجب! پَ پَ پس بِ بِ بفرمائین مَ منظورتون چی چی بو بود ما ما مادمازل! "
فنجون قهوه رو کنار زدم و دستامو گذاشتم رو میز و وانمود کردم دلخور شدم از حرفش، لب ورچیدم و نگاه دزدیدم ازش
" من که نباید بگم، اصلا شاید دیگه تو...! "
نذاشت ادامه بدم، خیره توو چشمام لب زد
" دوسِت دارم! "
ابرو انداختم بالا
" قبول نیست، کیفش به شنیدن صداته! "
همچنان سعی می کرد نخنده
" دو دو دوسِت د د دا دارم دی دی دیوونه! "
فکر کنم صداش اونقدری بلند بود که میزای دور و بریمونم شنیدنش؛ فدای این عشق بی لکنت و بی نهایتت برم من الهی! مغرور گردن فراز کردم و با ذوق دستامو زدم به هم
" میدونستی کمن دخترایی مثل من که وقتی عشقشون یبار میگه دوسِت دارم، اون حروف تکراریم بذارن کنار هم کلیییی دوسِت دارم دیگه دارن انگار؟! "
نگاه متعجبی به قیافه ی ذوق زده ی من انداخت و بلند زد زیر خنده،
خندیدم از خنده ش،
کل دنیا هم خندید انگار از خنده مون!
♡
گفتم:
" چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی! "
خندید، دلم رفت که! چشم بستم و گفتم:
" آااااخ از این دلبر که جان فرسود از او! "
بلندتر خندید، خوندم:
" بیمار خنده های توام، بیشتر بخند! "
عمیق تر شد خنده ش، نگاهِ چالِ لپش کردم و زیر لب گفتم:
" دیگران دل می برند،
اما تو جانم می بری...
مُردم که من! "
جدی شد
" خ خ خ خُ خدا نَ نَ نکنه!
د د دی گه ن ن نشنوماااا! "
دست گذاشتم رو چشمم
" رو جفت چشمام، شما امر کنین سرورم! "
خنده ش گرفته بود اما سعی می کرد نخنده
" چِ چِ چشمت سَ سلامت، اِ اِ اِن اِنقدم زب زبون نَ نَ نریز! بِ بِ بگو چ چی ت ت توو سَ سرته باز! "
خندیدم، دستمو خونده بود
" حقمو میخوام، سهمیه ی امروزمو ندادی! "
با چشمای گرد شده نگاهی به آدمای دور و برمون انداخت و خم شد رو میز و آروم طوری که فقط من بشنوم گفت:
" زَ زده بِ بِ به سَ سَ سَ سرت؟! وَ وسط ک ک کا کافه، جِ جِ جلویِ ای این هَ همه آ آ آ آدم، م می می خوای بِ بِ بِ بِ...! "
کارشو راحت کردم و با نیش باز و بلند گفتم:
" ببوسیم؟! "
چشماشو ریز کرد و از لابلای دندوناش غرید
" عِ عِ عی عیبه دُ دخ دختر! آ آ آ روم تَ تَ تر! هَ هَ مه شِ شِ شنیدن! "
نیشم باز تر شد
" خب بشنون، جرم که نیست، یه بوسه! تازه خودت گفتی، من که منظورم این نبود ببوسیم، تو ذهنت منحرفه همه ش! "
مخصوصا تیکه های بوسه دار جمله مو بلند تر می گفتم که حرص بخوره! هم خنده ش گرفته بود، هم حرصش در اومده بود، از میز فاصله گرفت و تکیه داد به صندلیش
" عَ عَ عجب! پَ پَ پس بِ بِ بفرمائین مَ منظورتون چی چی بو بود ما ما مادمازل! "
فنجون قهوه رو کنار زدم و دستامو گذاشتم رو میز و وانمود کردم دلخور شدم از حرفش، لب ورچیدم و نگاه دزدیدم ازش
" من که نباید بگم، اصلا شاید دیگه تو...! "
نذاشت ادامه بدم، خیره توو چشمام لب زد
" دوسِت دارم! "
ابرو انداختم بالا
" قبول نیست، کیفش به شنیدن صداته! "
همچنان سعی می کرد نخنده
" دو دو دوسِت د د دا دارم دی دی دیوونه! "
فکر کنم صداش اونقدری بلند بود که میزای دور و بریمونم شنیدنش؛ فدای این عشق بی لکنت و بی نهایتت برم من الهی! مغرور گردن فراز کردم و با ذوق دستامو زدم به هم
" میدونستی کمن دخترایی مثل من که وقتی عشقشون یبار میگه دوسِت دارم، اون حروف تکراریم بذارن کنار هم کلیییی دوسِت دارم دیگه دارن انگار؟! "
نگاه متعجبی به قیافه ی ذوق زده ی من انداخت و بلند زد زیر خنده،
خندیدم از خنده ش،
کل دنیا هم خندید انگار از خنده مون!
♡
۵۴.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.