آن شهر من است که دل در او جا مانده

آن شهر من است که دل در او جا مانده
افسانه ی این قصه در آنجا مانده
هر چند ندیده ام وفا از بر او
این روح من است که بی تن انجا مانده
دیدگاه ها (۱)

درد من درمان ندارد ناتوانم از طبیبچاره ی دردم توئی نامهربانم...

‍ ز من دوری تو را از دل صدا کردمغمت را بانم اشکی به چشمم آشن...

برهنه به بستر بی‌کسی مُردن ،تو از یادم نمی‌روی ...خاموش به ر...

شده آیا که دلت پربکشد سوی کسیکسی ازدور بگوید که به عشقت نرسی...

تو افسانه ی عشق تو قصه هایی😭😭🛐💋❤️‍🩹

بوي موهات زير بارون ، بوي گندم زار نمناکبوي سبزه زار خيس ، ب...

عمر دلم ببین بدون تو میگذره سخت.‌..ببین دگر خسته شده برای عا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط