وقتی بین بچه هاش فرق میزاشت
وقتی بین بچه هاش فرق میزاشت
#درخواستی
جونگکوک:اره بیا بریم
جونگکوک :ببخشید اقا لطفا یه کیک پسرونه
ا.ت:چی نه اقا لطفا یه کیک دخترونه و پسرونه
فروشنده:بله بفرمایین این خوبه؟
ا.ت:بله عالیه
(پرش زمانی به خونه)
جونگکوک:ا.ت انقدر تو کار من دخالت نکن(داد)
ا.ت:سر من داد نزن
جونگکوک:یعنی چی چرا تینجوری میکنی
ا.ت:دیگه خسته شدم از اینکه سنا هی میاد پیشمو گریه میکنه که پرا تو اونو نمیبری شهربازی(داد)
جونگکوک:به من ربطی نداره(داد)
ا.ت:اون دخترته (داد)
سنا:مامان بابا چیشده
جونگکوک:برو تو اتاقت(داد)
ا.ت:سرش داد نزن(داد)(تو خودت داری داد میزنی😐)
دال:بابایی مامانی چیشده چرا دعوا میکنین
جونگکوک:عزیزم برو تو اتاقت
ا.ت:نگا حتی طرز حرف زدنت با سنا فرق داره(داد)
سنا :مامان دعوا نکنین
ا.ت:برین تو اتاقتون باشه دال عزیزم تو هم برو
(رفتن تو اتاقشون)
سنا:همش تقصیر منه(گریه)
دال:نه تقصیر تو نیست گریه نکن
سنا:اگه من به دنیا نمیومدم مامان و بابا باهم دعوا نداشتن
دال:ولی اگه تو نبودی من خیلی تنها میشدم(اوخی چه داداش مهربونی حالا منو داداشم مثل سگ وگربه میمونیم😂)
(خب برگردیم پیش ا.ت و جونگکوک)
جونگکوک:بسه دیگه امروز تولد دال ه نمی خوام ناراحت بشه
ا.ت:جونگکوک اینو تو مخت فرو کن تو دوتا بچه داری یه دختر و یه پسر فهمیدی الانم مهمونا میرسن میرم برای جشن امادشون کنم
ویو ا.ت
جونگکوک اعصابمو خورد کرد
ا.ت:خب خب شاهزاده و پرنسس های من چیکار میکنن
سنا:مامانی
دال:مامانییی(رفتن بغلش)
ا.ت:خیل خب دیگه بسه الان مهمونا میان بیاین ببنین چه لباسی براتون گرفتم
سنا:واییی مامانی خیلی خوشگله بابا برام گرفته(ذوق)
ا.ت:اره قشنگم بابا گرفته
دلم برای سنا سوخت چه ذوقی میکنه اخه همیشه تولداش جونگکوک براش هیچی نمیگیره و فقط منم که براش کادو میگیرم
دال:مامانی خوشتیپ شدم
ا.ت:اره خیلیییی
سنا:مامان نگا پرنسس شدم
ا.ت:اره عزیزم ....خب بریم پایین دستمو بگیرین
ا.د(میتونین یه اسم خیالی بزارین یا اسم دوست صمیمیتون):به به قشنگای خاله تولدتون مبارک
سنا:سلام خاله ممنونمم
دال:سلام خاله جونم مرسی
ا.ت:سلام گوساله(مثلا دوست صمیمین)
ا.د:کوفت سلام
ا.ت:(خنده)ایزول کجاست؟
ا.د:پیش تهیونگه(بله ایشون زن تهیونگ هستن😂)
ا.ت:بیارش ببنمش
ا.د:ایزول مامان بیا اینجا
ایزول:سلام خاله
ا.ت:سلام قشنگم خوبی؟
ایزول :ممنونم ...سنا تولدت مبارک...دال تولدت مبارک
سنا و دال:ممنونم
سنا:ایزول بیا بریم بازی کنیم دال توهم بیا
دال:باشه اومدم.....
دال داشت میرفت پیش سنا و ایزول که جونگکوک بغلش کرد و نزاشت بره
جونگکوک:پسره قشنگم بیا بریم پیش من ایزول توهم بیا
سنا داشت باهاشون میرفت که جونگکوک گفت.....
#درخواستی
جونگکوک:اره بیا بریم
جونگکوک :ببخشید اقا لطفا یه کیک پسرونه
ا.ت:چی نه اقا لطفا یه کیک دخترونه و پسرونه
فروشنده:بله بفرمایین این خوبه؟
ا.ت:بله عالیه
(پرش زمانی به خونه)
جونگکوک:ا.ت انقدر تو کار من دخالت نکن(داد)
ا.ت:سر من داد نزن
جونگکوک:یعنی چی چرا تینجوری میکنی
ا.ت:دیگه خسته شدم از اینکه سنا هی میاد پیشمو گریه میکنه که پرا تو اونو نمیبری شهربازی(داد)
جونگکوک:به من ربطی نداره(داد)
ا.ت:اون دخترته (داد)
سنا:مامان بابا چیشده
جونگکوک:برو تو اتاقت(داد)
ا.ت:سرش داد نزن(داد)(تو خودت داری داد میزنی😐)
دال:بابایی مامانی چیشده چرا دعوا میکنین
جونگکوک:عزیزم برو تو اتاقت
ا.ت:نگا حتی طرز حرف زدنت با سنا فرق داره(داد)
سنا :مامان دعوا نکنین
ا.ت:برین تو اتاقتون باشه دال عزیزم تو هم برو
(رفتن تو اتاقشون)
سنا:همش تقصیر منه(گریه)
دال:نه تقصیر تو نیست گریه نکن
سنا:اگه من به دنیا نمیومدم مامان و بابا باهم دعوا نداشتن
دال:ولی اگه تو نبودی من خیلی تنها میشدم(اوخی چه داداش مهربونی حالا منو داداشم مثل سگ وگربه میمونیم😂)
(خب برگردیم پیش ا.ت و جونگکوک)
جونگکوک:بسه دیگه امروز تولد دال ه نمی خوام ناراحت بشه
ا.ت:جونگکوک اینو تو مخت فرو کن تو دوتا بچه داری یه دختر و یه پسر فهمیدی الانم مهمونا میرسن میرم برای جشن امادشون کنم
ویو ا.ت
جونگکوک اعصابمو خورد کرد
ا.ت:خب خب شاهزاده و پرنسس های من چیکار میکنن
سنا:مامانی
دال:مامانییی(رفتن بغلش)
ا.ت:خیل خب دیگه بسه الان مهمونا میان بیاین ببنین چه لباسی براتون گرفتم
سنا:واییی مامانی خیلی خوشگله بابا برام گرفته(ذوق)
ا.ت:اره قشنگم بابا گرفته
دلم برای سنا سوخت چه ذوقی میکنه اخه همیشه تولداش جونگکوک براش هیچی نمیگیره و فقط منم که براش کادو میگیرم
دال:مامانی خوشتیپ شدم
ا.ت:اره خیلیییی
سنا:مامان نگا پرنسس شدم
ا.ت:اره عزیزم ....خب بریم پایین دستمو بگیرین
ا.د(میتونین یه اسم خیالی بزارین یا اسم دوست صمیمیتون):به به قشنگای خاله تولدتون مبارک
سنا:سلام خاله ممنونمم
دال:سلام خاله جونم مرسی
ا.ت:سلام گوساله(مثلا دوست صمیمین)
ا.د:کوفت سلام
ا.ت:(خنده)ایزول کجاست؟
ا.د:پیش تهیونگه(بله ایشون زن تهیونگ هستن😂)
ا.ت:بیارش ببنمش
ا.د:ایزول مامان بیا اینجا
ایزول:سلام خاله
ا.ت:سلام قشنگم خوبی؟
ایزول :ممنونم ...سنا تولدت مبارک...دال تولدت مبارک
سنا و دال:ممنونم
سنا:ایزول بیا بریم بازی کنیم دال توهم بیا
دال:باشه اومدم.....
دال داشت میرفت پیش سنا و ایزول که جونگکوک بغلش کرد و نزاشت بره
جونگکوک:پسره قشنگم بیا بریم پیش من ایزول توهم بیا
سنا داشت باهاشون میرفت که جونگکوک گفت.....
۲۰.۰k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.