وقتی که رو بچه حساسه و بخاطرش دعواتون میشه...
P_two
ا.ت: هیچ وقت به من اهمیت نمیدی..از وقتی سولین به دنیا اومده توجهت به من کم شده،انگار اصلا منو نمیبینی رو اون حساسی ولی من برات مهم نیستم اگه کسی سر اون داد بزنه عصبی میشی اما سر من داد میکشی حتی نمیدونی کی مراقبم باشی..خسته شدم دیگه(شروع گریه)حالا برو بیرون راحتم بزار(داد خیلی بلند)
جیهوپ:خفه شو...
و جیهوپ یه سیلی به ا.ت زد،اونم برای اولین بار و اینقدر سریع بود که ا.ت فرصت جاخالی نداشت
جیهوپ: ا.ت...ب..ببخشید،حواسم نبود
ا.ت:برو بیرون
هوبی: ا.ت ...
ا.ت: ..برو بیرون برو بیرون(به تدریج صداش زیاد شد)
جیهوپ از اتاق رفت بیرون و ا.ت شروع کرد به جمع کردن وسیله هاش..خیلی عصبی بود،اون از جیهوپ همچین انتظاری نداشت...ا.ت رفت سمت در خونه..
جیهوپ از رو کاناپه بلند شد و با عصبانیت رفت سمت ا.ت
هوبی: کدوم گوری میری؟
ا.ت: میرم جایی که باید برم،تو و دختر یکی یدونت باهم زندگی کنید..هیچ کدومتونو نمیخوام نه تو نه سولین
جیهوپ: تو هیچ قبرستونی نمیری
ا.ت: چرا میرم..برو کنار(داد زد)
جیهوپ: نخیر نمیری
ا.ت: اتفاقا میرم اولین جایی که میرم قبرستونه
جیهوپ: نمیری
ا.ت: میرم
جیهوپ: با من یکی به دو نکن ا.ت
ا.ت: اگر بکنم چی میشه باز میخوای بزنی
جیهوپ:ساکت شو ساکت(دستشو بالا برد تا ا.ت رو بزنه ولی نزد)
ا.ت دوباره گریه کرد
جیهوپ: هی..عزیزم گریه نکن،ببخشید..ببخشید خواهش میکنم گریه نکن،من با گریه تو نابود میشم..گریه نکن(اشکای ا.ت رو پاک کرد)
ا.ت همچنان گریه میکرد
جیهوپ: ببخشید،چاگیا..چاگیا گریه نکن،عزیزم
ا.ت:جی..هوپ برو ک...کنار(گریه)
جیهوپ برای اینکه ا.ت رو ساکت کنه لباش رو روی لبای ات گذاشت..ا.ت فقط میخواست بغضش رو بخوره و بی همراهی بود..این بوسه خیلی آروم بود..خیلی خیلی آروم،بعد از چند دقیقه جیهوپ از ا.ت جدا شد
جیهوپ: ببخشید اگه یهویی بود..مجبور شدم....تو که میدونی چقدر روی سولین حساسم
ا.ت: دیگه مهم نیست
جیهوپ: ببخشید اگه بهت اهمیت ندادم...واقعا قصدم این نبود..من نمیخوا..
ا.ت: گفتم که مهم نیست برو کنار نمیخوام ببینمت
جیهوپ دستاش رو دور کمر ات حلقه کرد و ات رو نزدیک خودش کرد..آروم بدنش رو لمس کرد و صورتش رو نزدیک صورت ات برد و آروم حرفای عاشقانه زد
جیهوپ میدونم نمیخوای ببینیم ولی من کل این دو روز تو فکر این بودم تا بیام و خندهاتو ببینم
ا.ت ....باشه...میبخشمت
جیهوپ: ممنون(بوسیدش)چرا همیشه اینقدر اغوا کننده ای؟هوم؟من هیچ وقت نتونستم ازت دست بکشم..قول میدم دیگه تکرارش نکنم،بجاش کارای دیگه ای میکنم تا جبران شه
ا.ت: هوبی الان وقتش نیست
جیهوپ: چرا؟!بنظرم الان بهترین موقعیته(کمی بیشتر نزدیک ات شد)
ا.ت:نمیشه(خندید)
یهو سولین دوید و اومد پیش ا.ت و جیهوپ
سولین: بابایی..فیلم تموم شد شما دارین چیکار میکنین؟
جیهوپ کمی از ا.ت دور شد..اما ...
30🤎
ا.ت: هیچ وقت به من اهمیت نمیدی..از وقتی سولین به دنیا اومده توجهت به من کم شده،انگار اصلا منو نمیبینی رو اون حساسی ولی من برات مهم نیستم اگه کسی سر اون داد بزنه عصبی میشی اما سر من داد میکشی حتی نمیدونی کی مراقبم باشی..خسته شدم دیگه(شروع گریه)حالا برو بیرون راحتم بزار(داد خیلی بلند)
جیهوپ:خفه شو...
و جیهوپ یه سیلی به ا.ت زد،اونم برای اولین بار و اینقدر سریع بود که ا.ت فرصت جاخالی نداشت
جیهوپ: ا.ت...ب..ببخشید،حواسم نبود
ا.ت:برو بیرون
هوبی: ا.ت ...
ا.ت: ..برو بیرون برو بیرون(به تدریج صداش زیاد شد)
جیهوپ از اتاق رفت بیرون و ا.ت شروع کرد به جمع کردن وسیله هاش..خیلی عصبی بود،اون از جیهوپ همچین انتظاری نداشت...ا.ت رفت سمت در خونه..
جیهوپ از رو کاناپه بلند شد و با عصبانیت رفت سمت ا.ت
هوبی: کدوم گوری میری؟
ا.ت: میرم جایی که باید برم،تو و دختر یکی یدونت باهم زندگی کنید..هیچ کدومتونو نمیخوام نه تو نه سولین
جیهوپ: تو هیچ قبرستونی نمیری
ا.ت: چرا میرم..برو کنار(داد زد)
جیهوپ: نخیر نمیری
ا.ت: اتفاقا میرم اولین جایی که میرم قبرستونه
جیهوپ: نمیری
ا.ت: میرم
جیهوپ: با من یکی به دو نکن ا.ت
ا.ت: اگر بکنم چی میشه باز میخوای بزنی
جیهوپ:ساکت شو ساکت(دستشو بالا برد تا ا.ت رو بزنه ولی نزد)
ا.ت دوباره گریه کرد
جیهوپ: هی..عزیزم گریه نکن،ببخشید..ببخشید خواهش میکنم گریه نکن،من با گریه تو نابود میشم..گریه نکن(اشکای ا.ت رو پاک کرد)
ا.ت همچنان گریه میکرد
جیهوپ: ببخشید،چاگیا..چاگیا گریه نکن،عزیزم
ا.ت:جی..هوپ برو ک...کنار(گریه)
جیهوپ برای اینکه ا.ت رو ساکت کنه لباش رو روی لبای ات گذاشت..ا.ت فقط میخواست بغضش رو بخوره و بی همراهی بود..این بوسه خیلی آروم بود..خیلی خیلی آروم،بعد از چند دقیقه جیهوپ از ا.ت جدا شد
جیهوپ: ببخشید اگه یهویی بود..مجبور شدم....تو که میدونی چقدر روی سولین حساسم
ا.ت: دیگه مهم نیست
جیهوپ: ببخشید اگه بهت اهمیت ندادم...واقعا قصدم این نبود..من نمیخوا..
ا.ت: گفتم که مهم نیست برو کنار نمیخوام ببینمت
جیهوپ دستاش رو دور کمر ات حلقه کرد و ات رو نزدیک خودش کرد..آروم بدنش رو لمس کرد و صورتش رو نزدیک صورت ات برد و آروم حرفای عاشقانه زد
جیهوپ میدونم نمیخوای ببینیم ولی من کل این دو روز تو فکر این بودم تا بیام و خندهاتو ببینم
ا.ت ....باشه...میبخشمت
جیهوپ: ممنون(بوسیدش)چرا همیشه اینقدر اغوا کننده ای؟هوم؟من هیچ وقت نتونستم ازت دست بکشم..قول میدم دیگه تکرارش نکنم،بجاش کارای دیگه ای میکنم تا جبران شه
ا.ت: هوبی الان وقتش نیست
جیهوپ: چرا؟!بنظرم الان بهترین موقعیته(کمی بیشتر نزدیک ات شد)
ا.ت:نمیشه(خندید)
یهو سولین دوید و اومد پیش ا.ت و جیهوپ
سولین: بابایی..فیلم تموم شد شما دارین چیکار میکنین؟
جیهوپ کمی از ا.ت دور شد..اما ...
30🤎
۱.۵k
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.