وقتی رییس مافیا عاشقت میشه
وقتی رییس مافیا عاشقت میشه
پارت ۶۵
کوک:خب پاشو ...پاشو بریم برات لباس اندازتو بخرم😂
یونهی:اییی.
کوک:باشه بابا باشه پاشو😂
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم یه نگاهی به خیابون کردم تا یه بوتیک خوب پیدا کنم چصمم خورد به یه بوتیک لباس بچه گونه ...بزار یکم اذیتش کنم ...
کوک:عهه یونهی یونهی
یونهی:ها..بله؟!
کوک:اونجارو ...فک کمم لباساش خوب باشه..
اول متوجه نشد چشماش و ریز کرد و با دقت نگاه کرد بعد حرسی نگام کرد و محکم زد روی شونم....
یونهی:هرهرهر...بانمک این همه نمکدو از کجا تغذیه میکنی؟...برو برا عمت از اونجا لباس بخر
کوک:😂😂😂واقعا باشه جفت پا رفتی رو بخت خود نن طلا فروشی بغلش و گفتم 🤷♂️😂
یونهی:😐
کوک:اونجوری نگام نکن دیگ فایده نداره😐😂😂😂
۲ سال بعد (دارادادامممم😀😂)
تهیون بزرگ تر شده بود و گیراش بیشتر من نمی دونن این بچه به کی رفته ...دیگ مدرسه هم میرفت و باید بگم تمام کار ها سر جیمین ریخته بود حالا تمیز کردن و غذا پختن کار خدمتکارا بود ولی جیمین خودش به تهیون تو درس کمکش میکرد اخه من نمی تونستم با اون وضعم بهش کمک کنم بدبخت بغضی وقتا برای اینکه تهیون راحت بخوابه تکالیفشو انجام میداد ...صبحم که خودش میبردش مدرسه و میاوردش ...تو سالن نشسته بودم و داشتم بستنی میخوردم ...کاسه بستنی و گذاشتم روی شکم جلو اومدم ....و با کنترل کانال ها رو جابه جا کردم ...حسی که سر این بچه داشتم با تهیون متفاوت بود ...دلم میخواست بدونم جنسیتش چیه ولی جیمین نذاشت به قول خودش سوپرایز شیم ...جیمین رفته بود بیرون برام ...خوراکی بخره اخه تموم شده بودن خو...زدم کانال جم جونیور انگار دلم کارتون میخواست ...نشستم پاش ...خیلی باحال بود ...نمیدونم تا وقتی انیمیشن هست اخه چرا فیلم میسازن😁همنجور داشتم نگاه میکردم که درد بدی و توی دلم حس کردم ...چشمام از درد محکم بسته بودم و سرم و پاییم گرفتم دلم نمی خواست جیغ بزنم ...دردش وحشت ناک بود ....
خدمتکار:خانم...ببخشید چیزی شده...
وقتی دید سرمو بالا نمیاروم نگران شد گفت:خانم؟؟؟...خانممم حالتون خوبههه ...
دیگ نتونستم اشکام شروع کرد ریختن ...همون لحظه جیمین از د خونه اومد داخل من و که دید وسایل ها از دستش افتاد سریع اومد سمتم و نگران
جیمین:ا/تتتت....حالت خوبه ا/تتتت
سریع بغلم کرد بردم داخل ماشین ..و سوار شد و حرکت کردیم ...تو راه دستم و گرفته بود و داشت دلداریم میداد ولی من به هفت جدو الاداشت داشتم فحش میدادم
ا/ت:جیمین....خدااااا لعنتتتت کنههههه....اخ
جیمین:عشقم نفرین نکن ...خودت درد میکشی
ا/ت:جیمینننن شیییییییییی
جیمین:جونم...جانم عشقممم بگوو
ا/ت:میکشمتتتتتتت
جیمین:....
پارت ۶۵
کوک:خب پاشو ...پاشو بریم برات لباس اندازتو بخرم😂
یونهی:اییی.
کوک:باشه بابا باشه پاشو😂
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم یه نگاهی به خیابون کردم تا یه بوتیک خوب پیدا کنم چصمم خورد به یه بوتیک لباس بچه گونه ...بزار یکم اذیتش کنم ...
کوک:عهه یونهی یونهی
یونهی:ها..بله؟!
کوک:اونجارو ...فک کمم لباساش خوب باشه..
اول متوجه نشد چشماش و ریز کرد و با دقت نگاه کرد بعد حرسی نگام کرد و محکم زد روی شونم....
یونهی:هرهرهر...بانمک این همه نمکدو از کجا تغذیه میکنی؟...برو برا عمت از اونجا لباس بخر
کوک:😂😂😂واقعا باشه جفت پا رفتی رو بخت خود نن طلا فروشی بغلش و گفتم 🤷♂️😂
یونهی:😐
کوک:اونجوری نگام نکن دیگ فایده نداره😐😂😂😂
۲ سال بعد (دارادادامممم😀😂)
تهیون بزرگ تر شده بود و گیراش بیشتر من نمی دونن این بچه به کی رفته ...دیگ مدرسه هم میرفت و باید بگم تمام کار ها سر جیمین ریخته بود حالا تمیز کردن و غذا پختن کار خدمتکارا بود ولی جیمین خودش به تهیون تو درس کمکش میکرد اخه من نمی تونستم با اون وضعم بهش کمک کنم بدبخت بغضی وقتا برای اینکه تهیون راحت بخوابه تکالیفشو انجام میداد ...صبحم که خودش میبردش مدرسه و میاوردش ...تو سالن نشسته بودم و داشتم بستنی میخوردم ...کاسه بستنی و گذاشتم روی شکم جلو اومدم ....و با کنترل کانال ها رو جابه جا کردم ...حسی که سر این بچه داشتم با تهیون متفاوت بود ...دلم میخواست بدونم جنسیتش چیه ولی جیمین نذاشت به قول خودش سوپرایز شیم ...جیمین رفته بود بیرون برام ...خوراکی بخره اخه تموم شده بودن خو...زدم کانال جم جونیور انگار دلم کارتون میخواست ...نشستم پاش ...خیلی باحال بود ...نمیدونم تا وقتی انیمیشن هست اخه چرا فیلم میسازن😁همنجور داشتم نگاه میکردم که درد بدی و توی دلم حس کردم ...چشمام از درد محکم بسته بودم و سرم و پاییم گرفتم دلم نمی خواست جیغ بزنم ...دردش وحشت ناک بود ....
خدمتکار:خانم...ببخشید چیزی شده...
وقتی دید سرمو بالا نمیاروم نگران شد گفت:خانم؟؟؟...خانممم حالتون خوبههه ...
دیگ نتونستم اشکام شروع کرد ریختن ...همون لحظه جیمین از د خونه اومد داخل من و که دید وسایل ها از دستش افتاد سریع اومد سمتم و نگران
جیمین:ا/تتتت....حالت خوبه ا/تتتت
سریع بغلم کرد بردم داخل ماشین ..و سوار شد و حرکت کردیم ...تو راه دستم و گرفته بود و داشت دلداریم میداد ولی من به هفت جدو الاداشت داشتم فحش میدادم
ا/ت:جیمین....خدااااا لعنتتتت کنههههه....اخ
جیمین:عشقم نفرین نکن ...خودت درد میکشی
ا/ت:جیمینننن شیییییییییی
جیمین:جونم...جانم عشقممم بگوو
ا/ت:میکشمتتتتتتت
جیمین:....
۱۲.۴k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.