وقتی رییس مافیا عاشقت میشه
وقتی رییس مافیا عاشقت میشه
پارت ۶۴
تونستم بهترین خواب عمرم و
بکنم ...
***
کوک ویو
کوک:چرا نمیان
تهیونگ:الان میان وایسا
کوک:ای بابا
دو ساعته رفتن داخل اتاق دیگ باید میومدن بیرون کلی کار داریم ...ساید اتفاقی افتاده ...ن...ن..الان میان دیگ دندو بزار رو جیگرت کوک...همنجوری داشتم با خودم حرف میزدم که در اتاق باز شدن و جولیا اروم اومد بیرون ....واییی لباسش خوشگل بود ...یعنی خوشگل شده بود ...ناخوداگاه چشم افتاد به تهیونگ که دهنش باز مونده بود ...خندم گرفته بود مثل اسکولا داشت جلوشو میدید رفتم سمتشو دستم گذاشتم رو شونش ولی هیچ عکس العملی نشون نداد ....یه نگاهی به جولیا کردم و یواش خندیدم ...بعد بادستم دهن تهیونگ و بستم که تازه به خودش اومد ...
تهیونگ:ها...چیه...کی اومدی اینجا...
کوک:عااممم...زمانی که شما تو یه دنیای دیگ سیر می کردین..
بعد یه ابرویی برای جولیا بلا انداختم که خندید و پایین و نگاه کرد...
تهیونگم یه لبخند زد بعد رفت سمت جولیا...
تهیونگ:خیلی خوشگل شدی...برا همینه که عاشقت شدم ...
بعد سرش و بوسید ...
کوک:اووووو ...چه احساسی ...بسه دیگ ...میگم جولیا...
جولیا:بله!
کوک:این خانم ..ما قرار نیست بیاد ...پوسیدیم به خدا
جولیا یه خنده ای کرد و گفت :بهش میگم ولی گوش نمیده ...میگم تو برو داخل ...رو تخت نشسته ...
کوک:اتفاقی افتاده؟
جولیا:نه...چیزی نشده ..
کوک:خیله خب ...
ازشون جدا شدم و رفتم داخل ...خانمم رو تخت نشسته بود ...رفتم بغل دستش اصلا نگام نکرد ...نشستم پیشش و زدم رو شونش...
کوک:خانم یونهیی..
ولی هیچی نگفت ...دوباره گفتم:خانم جئون
اینو که گفتم خنده روی لباش و دیدم ...
کوک:اووو ...خندیدی ...
صورتش و برگردوند تا مثلا نبینم ...
کوک:ایی...دیدم خانم خانم نیاز نیست مخفیش کنی ...
کوک:خب ...بگو ببینم چی خانم من و اینقد ناراحت کرده ...
کوک:نمیخوای بگی..
یواش برگشت سمتم
یونهی:کوک
کوک:جونم..
یونهی:هیچکدوم از این لباس ها اندازم نیست...
اینو که گفت پوخی زدم زیر خنده ...
کوک:واسه این ناراحتی ...
یونهی:اره🤧
کوک:خب تقصیر کیه تو انقد ریزه پیزه ای ..
یونهی یدونه زد روی دست کوک...
یونهی:هیی...خودت ریزه پیزه ای ...
کوک:من؟....من کجا ریزه پیزه فسقلی ...
یونهی:من و مسخره میکنی؟
کوک:من......من مگه جرات دارم 😅
یونهی:این لباس ها همشون میفتن زیر پاهام
کوک:خوبه که ...
یونهی:خوبهههه؟
کوک:اروم عزیزم چزا داد میزنی ...اره خوبه چون دیگ هیشکی خانم من و نمیبینه ...چون مال منه
یونهی:عههه...کوک اذیت نکن...
کوک:خب پاشو ...پاشو بریم برات لباس اندازتو بخرم😂
یونهی:اییی.
کوک:باشه بابا باشه پاشو😂
پارت ۶۴
تونستم بهترین خواب عمرم و
بکنم ...
***
کوک ویو
کوک:چرا نمیان
تهیونگ:الان میان وایسا
کوک:ای بابا
دو ساعته رفتن داخل اتاق دیگ باید میومدن بیرون کلی کار داریم ...ساید اتفاقی افتاده ...ن...ن..الان میان دیگ دندو بزار رو جیگرت کوک...همنجوری داشتم با خودم حرف میزدم که در اتاق باز شدن و جولیا اروم اومد بیرون ....واییی لباسش خوشگل بود ...یعنی خوشگل شده بود ...ناخوداگاه چشم افتاد به تهیونگ که دهنش باز مونده بود ...خندم گرفته بود مثل اسکولا داشت جلوشو میدید رفتم سمتشو دستم گذاشتم رو شونش ولی هیچ عکس العملی نشون نداد ....یه نگاهی به جولیا کردم و یواش خندیدم ...بعد بادستم دهن تهیونگ و بستم که تازه به خودش اومد ...
تهیونگ:ها...چیه...کی اومدی اینجا...
کوک:عااممم...زمانی که شما تو یه دنیای دیگ سیر می کردین..
بعد یه ابرویی برای جولیا بلا انداختم که خندید و پایین و نگاه کرد...
تهیونگم یه لبخند زد بعد رفت سمت جولیا...
تهیونگ:خیلی خوشگل شدی...برا همینه که عاشقت شدم ...
بعد سرش و بوسید ...
کوک:اووووو ...چه احساسی ...بسه دیگ ...میگم جولیا...
جولیا:بله!
کوک:این خانم ..ما قرار نیست بیاد ...پوسیدیم به خدا
جولیا یه خنده ای کرد و گفت :بهش میگم ولی گوش نمیده ...میگم تو برو داخل ...رو تخت نشسته ...
کوک:اتفاقی افتاده؟
جولیا:نه...چیزی نشده ..
کوک:خیله خب ...
ازشون جدا شدم و رفتم داخل ...خانمم رو تخت نشسته بود ...رفتم بغل دستش اصلا نگام نکرد ...نشستم پیشش و زدم رو شونش...
کوک:خانم یونهیی..
ولی هیچی نگفت ...دوباره گفتم:خانم جئون
اینو که گفتم خنده روی لباش و دیدم ...
کوک:اووو ...خندیدی ...
صورتش و برگردوند تا مثلا نبینم ...
کوک:ایی...دیدم خانم خانم نیاز نیست مخفیش کنی ...
کوک:خب ...بگو ببینم چی خانم من و اینقد ناراحت کرده ...
کوک:نمیخوای بگی..
یواش برگشت سمتم
یونهی:کوک
کوک:جونم..
یونهی:هیچکدوم از این لباس ها اندازم نیست...
اینو که گفت پوخی زدم زیر خنده ...
کوک:واسه این ناراحتی ...
یونهی:اره🤧
کوک:خب تقصیر کیه تو انقد ریزه پیزه ای ..
یونهی یدونه زد روی دست کوک...
یونهی:هیی...خودت ریزه پیزه ای ...
کوک:من؟....من کجا ریزه پیزه فسقلی ...
یونهی:من و مسخره میکنی؟
کوک:من......من مگه جرات دارم 😅
یونهی:این لباس ها همشون میفتن زیر پاهام
کوک:خوبه که ...
یونهی:خوبهههه؟
کوک:اروم عزیزم چزا داد میزنی ...اره خوبه چون دیگ هیشکی خانم من و نمیبینه ...چون مال منه
یونهی:عههه...کوک اذیت نکن...
کوک:خب پاشو ...پاشو بریم برات لباس اندازتو بخرم😂
یونهی:اییی.
کوک:باشه بابا باشه پاشو😂
۱۱.۴k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.