می فشارد؛
میفشارد؛
بغضی جانم را،
اشکی چشمم را،
دردی جهانم را،
دلتنگی قلبم را،
و انتظاری امیدم را.
پس بیاا، تا درمان شوم، با افشردن جانم در آغوشت.
بغضی جانم را،
اشکی چشمم را،
دردی جهانم را،
دلتنگی قلبم را،
و انتظاری امیدم را.
پس بیاا، تا درمان شوم، با افشردن جانم در آغوشت.
۹۹۰
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.