My vampire partner part : 22
فقط میخواست تا وقتی مطمئن شود جفتش نیست او را زنده نگه دارد
شواهدی که او جفتش نیست وجود نداشت
اگر واقعا مال او بود نباید حالا حسش را میفهمید؟
نه وقتی هدف تمام زندگی اش این بود که جفتش را پیدا کند تا بتواند او را سلامت و سالم نگه دارد
او بیمار بود...ذهنش او را فریب میداد...باید همین باشد...
تا وقتی زیر آب ماند که بدنش سرد شد ، سپس ابریشم نیم سوخته را در آورد تا بتواند پوست لطیفش را خشک کند
قبل از اینکه دوباره او را روی تخت برگرداند، لباس خواب دیگری به او پوشاند. این یکی حتی سرخ تر بود
انگار که نیاز داشت به خودش یاداوری کند که او چیست
لباس های خودش را پوشید و با کنجکاوی به درون سوییت نگاه کرد و فکر کرد که باید با او در این مکان چه غلطی بکند
طولی نکشید که تنفسش به حالت عادی برگشت و گونه هایش دوباره صورتی شد
خون آشام معمولی انسانی
همیشه این را ملعون میدانست و یکبار دیگر برای اثبات این از اِما متنفر شد
با انزجار نگاهش را از او گرفت و به تلویزیون نگاه کرد
آن را بررسی کرد و سعی کرد ببیند چطور میتواند آن را روشن کند
سرش را با فکر به سادگی این وسائل مدرن تکان داد و با زدن دکمه ی روشن آن را روشن کرد
در هفته ی گذشته بنظر میرسید هر خانواده که در حومه ی شهر پاریس اقامت میکند در پایان روز در مقابل یکی از این جعبه ها مینشست
جیمین با دید و شنوایی قدرتمندش میتوانست از بیرون تماشا کند
غذای دزدی اش را بالای درخت میبرد به شاخه تکیه میداد و از ی از اطلاعات هر یک از آنها بهره میگرفت
و حالا یکی برای خودش داشت تا بتواند ببیند
بعد از چند دقیقه فشردن دکمه ها توانست جایی را پیدا کند که فقط اخبار را گزارش میکرد و این به انگلیسی بود...زبان اِما و یکی از چندین زبان هایی که جیمین بلد بود هر چند که بیشتر از یک قرن زمان گذشته بود و فرق زیادی داشت
در حالی که وسائل خون آشام را میگشت به حرف های نا آشنا که واژگان و جمله بندی جدیدی داشت گوش داد و بسرعت یاد گرفت
لیکاها با استعداد بودند....توانایی ترکیب زبان ها، لهجه ها و کلمات رایج جدید را داشتند
این مکانیزم بقا بود
غریزه ی بقا ایجاب میکرد که ترکیب شود
تا همه چیز را یاد بگیرد تا هیچ جزئیاتی را از دست ندهد یا بمیرد
متعلقات او را بررسی کرد
البته که ابتدا از درآوردن لباسهای ابریشمی اش شروع کرد لباس زیر های این زمان کوچکتر بود پس آنها را به لباس های گذشته ترجیح میداد
او را در آن لباسهای کوچک ابریشمی تصور کرد هر چند که مدلشان او را گیج میکرد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
شواهدی که او جفتش نیست وجود نداشت
اگر واقعا مال او بود نباید حالا حسش را میفهمید؟
نه وقتی هدف تمام زندگی اش این بود که جفتش را پیدا کند تا بتواند او را سلامت و سالم نگه دارد
او بیمار بود...ذهنش او را فریب میداد...باید همین باشد...
تا وقتی زیر آب ماند که بدنش سرد شد ، سپس ابریشم نیم سوخته را در آورد تا بتواند پوست لطیفش را خشک کند
قبل از اینکه دوباره او را روی تخت برگرداند، لباس خواب دیگری به او پوشاند. این یکی حتی سرخ تر بود
انگار که نیاز داشت به خودش یاداوری کند که او چیست
لباس های خودش را پوشید و با کنجکاوی به درون سوییت نگاه کرد و فکر کرد که باید با او در این مکان چه غلطی بکند
طولی نکشید که تنفسش به حالت عادی برگشت و گونه هایش دوباره صورتی شد
خون آشام معمولی انسانی
همیشه این را ملعون میدانست و یکبار دیگر برای اثبات این از اِما متنفر شد
با انزجار نگاهش را از او گرفت و به تلویزیون نگاه کرد
آن را بررسی کرد و سعی کرد ببیند چطور میتواند آن را روشن کند
سرش را با فکر به سادگی این وسائل مدرن تکان داد و با زدن دکمه ی روشن آن را روشن کرد
در هفته ی گذشته بنظر میرسید هر خانواده که در حومه ی شهر پاریس اقامت میکند در پایان روز در مقابل یکی از این جعبه ها مینشست
جیمین با دید و شنوایی قدرتمندش میتوانست از بیرون تماشا کند
غذای دزدی اش را بالای درخت میبرد به شاخه تکیه میداد و از ی از اطلاعات هر یک از آنها بهره میگرفت
و حالا یکی برای خودش داشت تا بتواند ببیند
بعد از چند دقیقه فشردن دکمه ها توانست جایی را پیدا کند که فقط اخبار را گزارش میکرد و این به انگلیسی بود...زبان اِما و یکی از چندین زبان هایی که جیمین بلد بود هر چند که بیشتر از یک قرن زمان گذشته بود و فرق زیادی داشت
در حالی که وسائل خون آشام را میگشت به حرف های نا آشنا که واژگان و جمله بندی جدیدی داشت گوش داد و بسرعت یاد گرفت
لیکاها با استعداد بودند....توانایی ترکیب زبان ها، لهجه ها و کلمات رایج جدید را داشتند
این مکانیزم بقا بود
غریزه ی بقا ایجاب میکرد که ترکیب شود
تا همه چیز را یاد بگیرد تا هیچ جزئیاتی را از دست ندهد یا بمیرد
متعلقات او را بررسی کرد
البته که ابتدا از درآوردن لباسهای ابریشمی اش شروع کرد لباس زیر های این زمان کوچکتر بود پس آنها را به لباس های گذشته ترجیح میداد
او را در آن لباسهای کوچک ابریشمی تصور کرد هر چند که مدلشان او را گیج میکرد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
- ۱۵.۳k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط