half brother فصل ۲ part : 32

در حقیقت نه نیست و در آخر باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد
به محض اینکه اون زن از پشت در رفت زندان بانم هم کمی عقب رفت
آخر سر هم چند تا لباس مردانه انتخاب کردیم تا شب اونها رو بپوشه
بعد از اتمام کارها به لابی هتل رفتیم تا برای جونگکوک اتاق رزرو کنیم اون اصرار داشت تا پول رزرو اتاق رو خودش کارت بکشه اما طبق قرارمون از اون هزار دلار پرداخت کردیم
هر کدوم از ما به اتاق جداگانه ی خودمون رفتیم
تا دوش بگیریم لباس عوض کنیم تا به کلوپ شبانه ی راکسی در طبقه ی پایین بریم
آب روی تنم می ریخت و الکل مونده و عرق بدنم و میشست...شاید امروز یک روز خسته کننده و طولانی بود اما دوست نداشتم به پایان برسه چون از بعدش وحشت داشتم
احتیاجی به گفتن نیست که من چقدر به دوش آب سرد احتیاج داشتم تا فشاری که بین پاهام متحمل شدم رو کم کنم...(منظورش تحریک شدنش بود بین پا همون رفیق سالار رو میگه)
با وجود حرارت و نیاز به رهایی از تنش خیلی شدید که کل روز بین پاهام بوجود آمده بود نمی تونستم دیگه روی پاهام بایستم خودمو به درون وان انداختم اجازه دادم که تمام بدنم زیر آب فرو بره و من خودم با خودم ور رفتم و چاهای حساسمو ماساژ دادم تصور کردم که صورت*ش بی*ن پاهام رو لمس میکنه لب های داغش همراه اون رینگ جذابش کلی*توری*سمم رو می مکه و میل*یسه...لب هاش لب هام رو می بلعه و تن هامون درون هم می پیچه...خدای من چقد حریصانه درونم فرو میره
بغض گلوم رو خفه کرد
مرد*انگ*یش درونم رو به آتش میکشید و زمانی که نفس هاش تندمی شد و ار*ض*ا می شد چشم هاش به چشم های من خیره شده بود
به شدت اعصابم بهم ریخت
پشتم هنوز به کف سرامیک سردوان چسبیده بود، وقتی که من داشتم به اوج می رسیدم به محض اینکه به راهرویه ورودی کلوپ رسیدیم تمام خط دادن های سکسیمون به پایان رسید و مرور خاطرات نصف و نیمه تمام شد چون کلوپ شبانه تاریک بود و جونگکوک زیر نور چراق های رقصان ناپدید شد تا برامون نوشیدنی بیاره وقتی که داشتم راه خودمو باز میکردم صدای موسیقی بسیار قوی همه جا می پیچید. منتظر جونگکوک بودم تا بیاد و اون با نوشیدنی سبک من و مشروب قوی خودش برگشت...ما از طبقه ی دوم به مردمی که اون پایین می رقصیدند و شراب می خوردن نگاه میکردیم...نتونستم اولین قلب نوشیدنمو با خیال راحت قورت بدم چون اون پر از یخ بود و گلوم فریز شد...مشروب امشب بهترین دوست من شده بود شاید میتونست منو به بی خبری ببره تا به فردا فکر نکنم موزیک خوبی پخش شد که مردم با اون میخوندن جونگکوک همونطور که مچ دستمو گرفت کنار گوشم زمزمه کرد
جونگکوک : بیا بریم

خب خب اینم از پارت هدیه بعدی به مناسبت تولد یونگی پس لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۲۵)

half brother فصل ۲ part : 33

half brother فصل ۲ part : ۳۴

half brother فصل ۲ part : 31

half brother فصل ۲ part : 30

قلب سیاه نشان سرخ

ادامه پارت 93بعد از این حرف کمی ازش فاصله گرفت اما با حلقه ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط