سایهی سه و سه دقیقه قسمت نهم
سایهی سه و سه دقیقه: قسمت نهم
ا.ت برگه رو کمی زیر بقیه مدارک پنهان کرد و با یه لبخند جواب داد:
« دارم روی پرونده های که رئیس جئون دادن کار میکنم سرگرد »a.t
تهیونم نگاه سریعی به پرونده کرد و دوباره نگاهشو به ا.ت داد
با قدم های آروم نزدیک میز شد
دستش روی پرونده ها گذاشت
« توی پرونده های جدیدت نیاز به کمک داری؟ »V
« اوح نه ممنون خودم از پسش برمیام »a.t
یکهو از میز فاصله گرفت و به سمت در رفت
« خیلی خب(مثل همیشه لبخند زد) اگه کمک نیاز داشتی بگو دریغ نمیکنم »V
« ممنون سرگرد »a.t
از در بیرون رفت
با بیرون رفتنش ا.ت عین برق رفت سمت پرونده
پرونده از همون مدارکی که زیرش پنهان کرده بیرون آورد ولی اون برگه نبود
« اون که همین الان اینجا بود! »a.t
ا.ت کل مدارک روی میز بهم ریخت کل اتاق گشت ولی اون برگه پیدا نشد
« وای نه. وای نه نه نه »a.t
« چرا اینقدر یهویی باید گم بشه؟ »a.t
همون لحظه فکرش رفت سمت تهیونگ
« سرگرد »a.t
_دفتر رئیس_
پرونده رو میز گداشت و روی مبل چرمی نشست
نفسشو بیرون داد و دستش روی سرش گذاشت
« فکر نمیکردماونقدر سخت باشه »V
با لبخند پرونده از روی میز برداشت و روی مبل نشست
با لبخند بزرگ پرونده ورق میزد
« دمت گرم »jk
با عصبانیت بهش نگاه کرد و با صدای عصبانی گفت:
« هزار بار بهت گفتم حواست جمع کن هر بار هم گفتی'حواسم هست(ادای جئون در اورد)' »V
جئون خندید
« داداش خب صدبار نگاه کردم😄 »jk
« خفه شو(عصبانی😠) »V
« باشه دادا آروم باش😀 »jk
تهیونگ به جیون نگاه کرد و کمی به جلو خم شد
« میخوای چیکار کنی؟ »V
« کاری نمیخوام بکنم »jk
نفسشو بیرون داد و از روی مبل بلند شد
« هرکاری میخوای بکنی بکن دلی اینقدر سر با سر این دختره نزار گناه داره »V
« نگران نباش یه کاری میکنم که اصلا یادش بره کسی به اسم سونگوو وجود داشته »jk
کتش برداشت
« دیونه ای بخدا »V
سمت در رفت
«کجا میری؟ »jk
« خونه زن بچه ام منتظراند»V
« راستی شام گروهی فردا شب یادتت نره »V
« باش »jk
ا.ت برگه رو کمی زیر بقیه مدارک پنهان کرد و با یه لبخند جواب داد:
« دارم روی پرونده های که رئیس جئون دادن کار میکنم سرگرد »a.t
تهیونم نگاه سریعی به پرونده کرد و دوباره نگاهشو به ا.ت داد
با قدم های آروم نزدیک میز شد
دستش روی پرونده ها گذاشت
« توی پرونده های جدیدت نیاز به کمک داری؟ »V
« اوح نه ممنون خودم از پسش برمیام »a.t
یکهو از میز فاصله گرفت و به سمت در رفت
« خیلی خب(مثل همیشه لبخند زد) اگه کمک نیاز داشتی بگو دریغ نمیکنم »V
« ممنون سرگرد »a.t
از در بیرون رفت
با بیرون رفتنش ا.ت عین برق رفت سمت پرونده
پرونده از همون مدارکی که زیرش پنهان کرده بیرون آورد ولی اون برگه نبود
« اون که همین الان اینجا بود! »a.t
ا.ت کل مدارک روی میز بهم ریخت کل اتاق گشت ولی اون برگه پیدا نشد
« وای نه. وای نه نه نه »a.t
« چرا اینقدر یهویی باید گم بشه؟ »a.t
همون لحظه فکرش رفت سمت تهیونگ
« سرگرد »a.t
_دفتر رئیس_
پرونده رو میز گداشت و روی مبل چرمی نشست
نفسشو بیرون داد و دستش روی سرش گذاشت
« فکر نمیکردماونقدر سخت باشه »V
با لبخند پرونده از روی میز برداشت و روی مبل نشست
با لبخند بزرگ پرونده ورق میزد
« دمت گرم »jk
با عصبانیت بهش نگاه کرد و با صدای عصبانی گفت:
« هزار بار بهت گفتم حواست جمع کن هر بار هم گفتی'حواسم هست(ادای جئون در اورد)' »V
جئون خندید
« داداش خب صدبار نگاه کردم😄 »jk
« خفه شو(عصبانی😠) »V
« باشه دادا آروم باش😀 »jk
تهیونگ به جیون نگاه کرد و کمی به جلو خم شد
« میخوای چیکار کنی؟ »V
« کاری نمیخوام بکنم »jk
نفسشو بیرون داد و از روی مبل بلند شد
« هرکاری میخوای بکنی بکن دلی اینقدر سر با سر این دختره نزار گناه داره »V
« نگران نباش یه کاری میکنم که اصلا یادش بره کسی به اسم سونگوو وجود داشته »jk
کتش برداشت
« دیونه ای بخدا »V
سمت در رفت
«کجا میری؟ »jk
« خونه زن بچه ام منتظراند»V
« راستی شام گروهی فردا شب یادتت نره »V
« باش »jk
- ۶.۳k
- ۰۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط