پارت

#پارت۲۲
ات: منو خوب میشناسی
تهیونگ: بیا لباساتو عوض کن اگه حالت خوبه بریم یه جایی.
ات: کجا؟
تهیونگ: سوپرایزه
ات: باشه بریم من حالم خوبه
رفتم و تو دستشویی لباسامو عوض کردم و اومدم بیرون.
تهیونگ: بریم کارای مرخصیت رو انجام بدیم
*چند مین بعد*
سوار ماشین شدیم
ات: یا تهیونگا بگو خب کجا میریم
تهیونگ: بریم میفهمی.
بعد از چند دقیقه دیدم داریم میرم به طرف دریا
ات: دریا؟
تهیونگ سرشو به معنی اره تکون داد.
ات: جیغغغغغ خیلی وقت بود دریا نیومده بودم .
تهیونگ: ( خنده)
از ماشین پیاده شدیم و من دوییدم به طرف دریا.
تهیونگ: ات اروم برو الان میوفتیییی
تهیونگم دنبالم اومد.
داشتم اروم راه میرفتم که تهیونگ اب پاشید روم.
ات: یااااا
منم بیشتر از اون خیسش کردم
تهیونگ:اوکی اوکی تسلیم میشم( خنده)
تهیونگ دستمو گرفت و باهم راه میرفتیم که وایساد.
تهیونگ: ات چند روز پیش نتونستی جوابمو بدی حالا......
جلوم زانو زد
تهیونگ: ات باهام ازدواج میکنی؟
محکم داد زدم و گفتم
ات: بلهههه
همو بغل کردیمو..........
دیدگاه ها (۷)

#سناریو #درخواستیوقتی باهاشون قهری و از حمام میای و پاهات خی...

#پارت۲۴داشتم موهاشو ماساژ میدادم که یه دفه چشاشو باز کردو لب...

#سناریو#درخواستیوقتی میمیری( خدا نکنه)**********************...

#سناریووقتی اولین قرارتونه*********************************ن...

دوهی : خوب بیاین یک جایی جشن بگریم ات : اره فکر خوبه پس شب ...

چرا حرف منو باور نمیکنی

پارت ۴۳ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط