True love or fear
True love or fear
Part 16
جونگ کوک:۳تا کیتاری ارزش ۶۰هزار وون
من:۶ خشت ارزش کریستال آبی
از دید آنا
مکسی کرد و نگام کرد
بعد کارت ۳خشت رو گذاشت وسط
نفس عمیقی کشیدم و کارت الماس سیاه رو با قاطعیت گذاشتم وسط
جونگ کوک:پوزخندی زد و کارت عنکبوت ابی رو از بین کارتاش کشید بیرون و با کمی مکس گذاشتش رو میز
کارت با ارزشی بود و امتیاز بالایی داشت انگار شانس باهام یار بود
هیچ چیز جلو دارم نبود میخواستم هرطور شده به جونگ کوک برسم
مهم نیست چه اتفاقی می افته هرطور شده پسش میگیرم
۱ساعت بعد
تقریبا اخرای بازی بود صدای تیک تاک ساعت تو گوشم اکو میشد
و جو سنگینی برپا بود
این اخرین حرکتم بود
اخرین کارت که برنده رو مشخص میکرد
یه نگا به کارتام انداختم درسته... کارت ملکه سیاه!!!!... باخت قطعی. ..
تو بازی دوئل وقتی دو بازیکن باهم مساوی باشند
استفاده از این کارت باعث باخت بازیکن میشه
چشمام بستم و کارتو گذاشتم رو میز
سکوت مطلق..
هیچ صدایی نمیومد انتظار داشتم صدای خنده های جونگ کوک کل سالن رو پر کنه اما...
چشمامو باز کردم و دیدم جونگ کوک با چهره جدی و نسبتا عصبی نگام میکنه
انگار میدونست من چه برنامه ای دارم و این یه ذره نگرانم میکرد
یهو حالت چهرش عوض شد و جاشو به پوزخند شیطانی داد
جونگ کوک:خب.... همونطور که انتظار می رفت
تو الان در اختیار منی
من:چشمام رو هم گذاشتم و اب دهنم رو قورت دادم
میتونستم صدای قدم هاش بشنوم که داره میاد سمتم
سرشو فرو کرد تو گردنم نفسای داغش به گردنم میخورد و باعث میشد مور مورم بشه
جونگ کوک:سعی نکن منو گول بزنی بیبی
من:چشمام باز کردم و تو چشماش زل زدم
اون اقیانوس سیاهی که تو چشماش بود از خود بی خودم میکرد
ا.. اون.. چشما همیشه بهم ارامش میداد یه حس عجیب... حس ارامش.. حس امنیت
اروم و زیر لب گفتم... چشمات!!!..
لعنتی.. چطور میتونی تمام وجودمو تسخیر کنی؟
تو چی هستی؟
یه جادوگر؟
جونگ کوک:لبخندی زد و لباشو گذاشت رو لبام
با برخورد لباش با لبام به خودم اومدم
Part 16
جونگ کوک:۳تا کیتاری ارزش ۶۰هزار وون
من:۶ خشت ارزش کریستال آبی
از دید آنا
مکسی کرد و نگام کرد
بعد کارت ۳خشت رو گذاشت وسط
نفس عمیقی کشیدم و کارت الماس سیاه رو با قاطعیت گذاشتم وسط
جونگ کوک:پوزخندی زد و کارت عنکبوت ابی رو از بین کارتاش کشید بیرون و با کمی مکس گذاشتش رو میز
کارت با ارزشی بود و امتیاز بالایی داشت انگار شانس باهام یار بود
هیچ چیز جلو دارم نبود میخواستم هرطور شده به جونگ کوک برسم
مهم نیست چه اتفاقی می افته هرطور شده پسش میگیرم
۱ساعت بعد
تقریبا اخرای بازی بود صدای تیک تاک ساعت تو گوشم اکو میشد
و جو سنگینی برپا بود
این اخرین حرکتم بود
اخرین کارت که برنده رو مشخص میکرد
یه نگا به کارتام انداختم درسته... کارت ملکه سیاه!!!!... باخت قطعی. ..
تو بازی دوئل وقتی دو بازیکن باهم مساوی باشند
استفاده از این کارت باعث باخت بازیکن میشه
چشمام بستم و کارتو گذاشتم رو میز
سکوت مطلق..
هیچ صدایی نمیومد انتظار داشتم صدای خنده های جونگ کوک کل سالن رو پر کنه اما...
چشمامو باز کردم و دیدم جونگ کوک با چهره جدی و نسبتا عصبی نگام میکنه
انگار میدونست من چه برنامه ای دارم و این یه ذره نگرانم میکرد
یهو حالت چهرش عوض شد و جاشو به پوزخند شیطانی داد
جونگ کوک:خب.... همونطور که انتظار می رفت
تو الان در اختیار منی
من:چشمام رو هم گذاشتم و اب دهنم رو قورت دادم
میتونستم صدای قدم هاش بشنوم که داره میاد سمتم
سرشو فرو کرد تو گردنم نفسای داغش به گردنم میخورد و باعث میشد مور مورم بشه
جونگ کوک:سعی نکن منو گول بزنی بیبی
من:چشمام باز کردم و تو چشماش زل زدم
اون اقیانوس سیاهی که تو چشماش بود از خود بی خودم میکرد
ا.. اون.. چشما همیشه بهم ارامش میداد یه حس عجیب... حس ارامش.. حس امنیت
اروم و زیر لب گفتم... چشمات!!!..
لعنتی.. چطور میتونی تمام وجودمو تسخیر کنی؟
تو چی هستی؟
یه جادوگر؟
جونگ کوک:لبخندی زد و لباشو گذاشت رو لبام
با برخورد لباش با لبام به خودم اومدم
۲۱.۹k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.