شهیده ی عشق 🖤💔🖤💔🖤
شهیدهی عشق 🖤💔🖤💔🖤
کاروان حسین علیه السلام قصد سفر کرد
أم البنین سلاماللهعلیها جهت بدرقه ی بچه هایش تا دروازه ی شهر آمد ،،
عباس جهت خداحافظی به سمت مادر آمد ،، خواست تا مادر را در آغوش بگیرد ،، اما مادر عقب رفت ،،
عباس نگران شد ،، گفت مادر ،، جهت وداع آمدم ،، أم البنین با همان صراحت همیشگی اش گفت ،، نمیبینی زینب و حسین نگاه میکنند ،، یاد نداری مادر ندارند ؟؟؟
برو پسرم ،، ولی دیگه برنگرد !!!
تنها وقتی برمیگردی که حسینم صحیح و سالم برگردد ،،،
عباس به قول ش عمل کرد و برنگشت ،، هیچ کدام از پسرهایش برنگشتند ،، حسین هم برنگشت
،،، بیرون از شهر خیمه زدند و مردم جهت سرسلامتی به خدمت حضرت زینب و حضرت زین العابدین علیه السلام میرسیدند
زینب روضه میخواند و همه شیون ،،
اما صدای گریه ای از بیرون خیمه ،، زینب «س» را متعجب کرد ،، پرسید کیست که اینگونه گریه میکند ؟؟؟ پاسخ دادند مادر عباس ،، أم البنین است ،،، زینب پرسید چرا وارد خیمه نمیشود ؟؟؟ پاسخ دادند ،، نمیآید و میگوید روزی که کنیزان خواستند به حضور برسند ،، من هم میایم ،،
زینب سلاماللهعلیها پا برهنه به استقبال ش رفت
مادر صدایش کرد و در آغوشش گرفت
،،، دیگه هر روز کار أم البنین شده بود که چادر به سر میکرد و واسه حلال کردن پسرش عباس التماس میکرد و اشک میریخت ،،،
پس از آن به بقیع میرفت و چهار نقش قبر میکشید ،، نوحه خوانی میکرد و مدیحه سرایی ،،، مردم که به دور حضرت أم البنین جمع میشدند ،، خطاب میکرد که برای پسرهای من گریه نکنید ،، برای حسین علیه السلام گریه کنید که مادر ندارد
شدت سوز و ناله ی أم البنین به قدری بود که علاوه بر همه ی شهر حتی ؛؛ مروان بن حکم ؛؛ همان ملعونی که تا جلوی چشمانش سر از پیکر شیعیان علوی جدا نمیکردند ،، میل به غذا خوردن نداشت ،،
حتی مروان بن حکم هم گریه میکرد و اشک میریخت
حضرت أم البنین راه حضرت زهرا سلاماللهعلیها را در پیش گرفت ،، بیت الأحزان حضرت أم البنین شد قبرستان بقیع ،،،، گریه های أم البنین مساوی بود با گریه ی تمام شهر ،،،، و این صدای عزاداری ترس عظیمی بر دل دشمنان خدا داشت ،،،
تا جایی که با مسموم کردن غذای حضرت أم البنین سلاماللهعلیها ،، این بانوی بزرگ عالم رو شهید کردند ،،،
بی بی جانم ،،، جان نثارم ،،
خاک کف پای نوکرانت ،،، سورمه ی چشمانم ،،،،،،
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#أنا_کلب_أمالبنین_سلاماللهعلیها
#شهادت_حضرت_أمالبنین_سلاماللهعلیها
کاروان حسین علیه السلام قصد سفر کرد
أم البنین سلاماللهعلیها جهت بدرقه ی بچه هایش تا دروازه ی شهر آمد ،،
عباس جهت خداحافظی به سمت مادر آمد ،، خواست تا مادر را در آغوش بگیرد ،، اما مادر عقب رفت ،،
عباس نگران شد ،، گفت مادر ،، جهت وداع آمدم ،، أم البنین با همان صراحت همیشگی اش گفت ،، نمیبینی زینب و حسین نگاه میکنند ،، یاد نداری مادر ندارند ؟؟؟
برو پسرم ،، ولی دیگه برنگرد !!!
تنها وقتی برمیگردی که حسینم صحیح و سالم برگردد ،،،
عباس به قول ش عمل کرد و برنگشت ،، هیچ کدام از پسرهایش برنگشتند ،، حسین هم برنگشت
،،، بیرون از شهر خیمه زدند و مردم جهت سرسلامتی به خدمت حضرت زینب و حضرت زین العابدین علیه السلام میرسیدند
زینب روضه میخواند و همه شیون ،،
اما صدای گریه ای از بیرون خیمه ،، زینب «س» را متعجب کرد ،، پرسید کیست که اینگونه گریه میکند ؟؟؟ پاسخ دادند مادر عباس ،، أم البنین است ،،، زینب پرسید چرا وارد خیمه نمیشود ؟؟؟ پاسخ دادند ،، نمیآید و میگوید روزی که کنیزان خواستند به حضور برسند ،، من هم میایم ،،
زینب سلاماللهعلیها پا برهنه به استقبال ش رفت
مادر صدایش کرد و در آغوشش گرفت
،،، دیگه هر روز کار أم البنین شده بود که چادر به سر میکرد و واسه حلال کردن پسرش عباس التماس میکرد و اشک میریخت ،،،
پس از آن به بقیع میرفت و چهار نقش قبر میکشید ،، نوحه خوانی میکرد و مدیحه سرایی ،،، مردم که به دور حضرت أم البنین جمع میشدند ،، خطاب میکرد که برای پسرهای من گریه نکنید ،، برای حسین علیه السلام گریه کنید که مادر ندارد
شدت سوز و ناله ی أم البنین به قدری بود که علاوه بر همه ی شهر حتی ؛؛ مروان بن حکم ؛؛ همان ملعونی که تا جلوی چشمانش سر از پیکر شیعیان علوی جدا نمیکردند ،، میل به غذا خوردن نداشت ،،
حتی مروان بن حکم هم گریه میکرد و اشک میریخت
حضرت أم البنین راه حضرت زهرا سلاماللهعلیها را در پیش گرفت ،، بیت الأحزان حضرت أم البنین شد قبرستان بقیع ،،،، گریه های أم البنین مساوی بود با گریه ی تمام شهر ،،،، و این صدای عزاداری ترس عظیمی بر دل دشمنان خدا داشت ،،،
تا جایی که با مسموم کردن غذای حضرت أم البنین سلاماللهعلیها ،، این بانوی بزرگ عالم رو شهید کردند ،،،
بی بی جانم ،،، جان نثارم ،،
خاک کف پای نوکرانت ،،، سورمه ی چشمانم ،،،،،،
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#أنا_کلب_أمالبنین_سلاماللهعلیها
#شهادت_حضرت_أمالبنین_سلاماللهعلیها
۱۷.۷k
۱۵ دی ۱۴۰۱