پرنس کیم
پرنس کیم
پارت دهم
_____________
به سمت اقامتگاه پرنس کیم حرکت کرد ....دعوا های بین کوک و ته هر سری بیشتر از دفعه قبل میشد و این یه فاجعه بود بدون اجازه وارد اقامتگاه شد که با تهیونگی مواجه شد که در حال نقاشی کشیدن بود
+بازم نقاشی میکشی ؟!
_اوهوم
+بیا یکم بریم سمت دریاچه
_جونگکوک کجاست ؟!
+نمیدونم ...فکر کنم امروز قرار بود برن به خانوادش سر بزنه
_چه بهتر که رفت ...شرش کم
+یااا تهیونگا ...اینجوری نگو گناه داره
_هومم (ناراحت)
+حسودی کردی؟؟
_نه
+چرا حسودی کردی ؟!
_خب که چی؟!...برو بزار نقاشی مو بکشم
+باشه ...بای
برگشت داشت میرفت که ...
_نه نه وایستا ...میام عزیزم
+(لبخند )
از سر جاش بلند شد و دست ا.ت رو گرفت
_بریم
ا.ت باشم نگاهی به دست تهیونگ تو دستش کرد
_مهم نیست ...تو که اول و آخر برای خودمی ...هوم؟!
+آره
سمت اون دریاچه حرکت کردیم
اگر میگفتی تهیونگ ترس از دست دادن ا.ت داشت دروغ نبود فکر کن یه محافظ خودش وقتی میخواد بره بیرون محافظ داره ! .... لب دریاچه نشستن
+کی قراره به این کار پایان بدیم ؟!
_کدوم کار ؟!
+همین قرار های یواشکی
_خوشت نمیاد دیگه ؟!...اشکال نداره...چند روز بهم مهلت بده به پدرم میگم
+جونگکو...
_نمیخوام چیزی بشنوم در این مورد
+باشه هر جور راحتی
چند روز بعد
سمت اقامتگاه پدرش رفت ...تصمیم خودش رو گرفته هر چی دیر تر به پدرش خبر قرار گذاشتن خودش و ا.ت رو میداد بیشتر به ا.ت آسیب می رسوند ....بعد از اجازه گرفتن وارد اتاق شد
#کار داشتی ؟!
_بله ....من ...من میخوام با ا.ت ازدواج کنم
#ا.ت؟!
_فرمانده محافظان سلطنتی پارک ا.ت
#هه ..حتما دیوونه شدی پسر ...تو نمیتونی با هر کسی که دوست داری ازدواج کنی ..اونم یه دختری که بی پدر و مادره
_پدر ...من باهاش ازدواج میکنم
#منم بهت میگم تو فقط با کسی ازدواج میکنی که من میگم ...همین ...من نمیخوام کسی رو مثل ا.ت تو اون پایگاه از دست بدم ..دوما ا.ت به درد تو نمیخوره پس بحث الکی نکن
_این بحث الکی نیست پدر
#بسه برو بیرون
_اما ...
#برووو
با دادی که پدرش زد بیرون رفت
هوفف همین رو کم داشت تو زندگیش ...اگر ا.ت میرفت دیگه چیزی ازش نمی موند که ...
نظر یادت نره !
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#TAEHYUNG#fake
پارت دهم
_____________
به سمت اقامتگاه پرنس کیم حرکت کرد ....دعوا های بین کوک و ته هر سری بیشتر از دفعه قبل میشد و این یه فاجعه بود بدون اجازه وارد اقامتگاه شد که با تهیونگی مواجه شد که در حال نقاشی کشیدن بود
+بازم نقاشی میکشی ؟!
_اوهوم
+بیا یکم بریم سمت دریاچه
_جونگکوک کجاست ؟!
+نمیدونم ...فکر کنم امروز قرار بود برن به خانوادش سر بزنه
_چه بهتر که رفت ...شرش کم
+یااا تهیونگا ...اینجوری نگو گناه داره
_هومم (ناراحت)
+حسودی کردی؟؟
_نه
+چرا حسودی کردی ؟!
_خب که چی؟!...برو بزار نقاشی مو بکشم
+باشه ...بای
برگشت داشت میرفت که ...
_نه نه وایستا ...میام عزیزم
+(لبخند )
از سر جاش بلند شد و دست ا.ت رو گرفت
_بریم
ا.ت باشم نگاهی به دست تهیونگ تو دستش کرد
_مهم نیست ...تو که اول و آخر برای خودمی ...هوم؟!
+آره
سمت اون دریاچه حرکت کردیم
اگر میگفتی تهیونگ ترس از دست دادن ا.ت داشت دروغ نبود فکر کن یه محافظ خودش وقتی میخواد بره بیرون محافظ داره ! .... لب دریاچه نشستن
+کی قراره به این کار پایان بدیم ؟!
_کدوم کار ؟!
+همین قرار های یواشکی
_خوشت نمیاد دیگه ؟!...اشکال نداره...چند روز بهم مهلت بده به پدرم میگم
+جونگکو...
_نمیخوام چیزی بشنوم در این مورد
+باشه هر جور راحتی
چند روز بعد
سمت اقامتگاه پدرش رفت ...تصمیم خودش رو گرفته هر چی دیر تر به پدرش خبر قرار گذاشتن خودش و ا.ت رو میداد بیشتر به ا.ت آسیب می رسوند ....بعد از اجازه گرفتن وارد اتاق شد
#کار داشتی ؟!
_بله ....من ...من میخوام با ا.ت ازدواج کنم
#ا.ت؟!
_فرمانده محافظان سلطنتی پارک ا.ت
#هه ..حتما دیوونه شدی پسر ...تو نمیتونی با هر کسی که دوست داری ازدواج کنی ..اونم یه دختری که بی پدر و مادره
_پدر ...من باهاش ازدواج میکنم
#منم بهت میگم تو فقط با کسی ازدواج میکنی که من میگم ...همین ...من نمیخوام کسی رو مثل ا.ت تو اون پایگاه از دست بدم ..دوما ا.ت به درد تو نمیخوره پس بحث الکی نکن
_این بحث الکی نیست پدر
#بسه برو بیرون
_اما ...
#برووو
با دادی که پدرش زد بیرون رفت
هوفف همین رو کم داشت تو زندگیش ...اگر ا.ت میرفت دیگه چیزی ازش نمی موند که ...
نظر یادت نره !
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#TAEHYUNG#fake
۱۰.۰k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.