هبوطیک قصه بیش نیست

هبوط....یک قصّه بیش نیست
غمِ عشق،
وین عجب

کز هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است.....حافظ...


گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم


آمده‌ام بداین جهان تا که ز نی شکر برم
نامده‌ام که از شکر قصه برم خبر برم

کی بود آنکه وصل او روزی جان من شود
بوسه زنم بر آن دهان غصه ز دل برون برم

دوست بدست آورم نیست بهست آورم
جان که بزیر آمده باز سوی زبر برم

این غزلم جواب آنکه عارف روم گفته فیض
آمده‌ام که سر نهم عشق ترا بسر برم.......🍒🍸
دیدگاه ها (۷)

پیچ و تاب .........بی و بالا پرم در پی تو ...و طو شمعدانی کن...

پیچ و تاب ......ای موهبت نادیده تو را به ضیافت اندیشه ام چگو...

پیچ و تاب ...یک عمر برای دلخوشی تو‌نامه نوشتمو نامه رسانی که...

پیچ و تاب........"باور نموده ام که قسم راست خورده ایشعری سرو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط