هبوط....یک قصّه بیش نیست
هبوط....یک قصّه بیش نیست
غمِ عشق،
وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است.....حافظ...
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آمدهام بداین جهان تا که ز نی شکر برم
نامدهام که از شکر قصه برم خبر برم
کی بود آنکه وصل او روزی جان من شود
بوسه زنم بر آن دهان غصه ز دل برون برم
دوست بدست آورم نیست بهست آورم
جان که بزیر آمده باز سوی زبر برم
این غزلم جواب آنکه عارف روم گفته فیض
آمدهام که سر نهم عشق ترا بسر برم.......🍒🍸
غمِ عشق،
وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است.....حافظ...
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آمدهام بداین جهان تا که ز نی شکر برم
نامدهام که از شکر قصه برم خبر برم
کی بود آنکه وصل او روزی جان من شود
بوسه زنم بر آن دهان غصه ز دل برون برم
دوست بدست آورم نیست بهست آورم
جان که بزیر آمده باز سوی زبر برم
این غزلم جواب آنکه عارف روم گفته فیض
آمدهام که سر نهم عشق ترا بسر برم.......🍒🍸
۱۴۳.۲k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.