رقاصانـ چشمـ طوسیـ🩶🌪
رقاصانـ چشمـ طوسیـ🩶🌪
پارت 11
* تو قبل من با چند نفر بودی؟
~منم میخواستم همینو ازت بپرسم
چجوری توش انقد مهارت داری؟
*خب من از بچگی به این چیزا علاقه داشتم از بچگی رمان های +¹⁸ میخوندم و بعضی وقتا تو اتاق مانان بابام سرک میکشیدم
~شیطون
*تو چی؟ خیلی خوب بلدی انجامش بدی
~خب یه چیری در مورد الفا هیت که باید بدونی الفا ها اگه با جفت واقعیشون رابطه داشته باشن کاروشن رو به بهترین شکل ممکن انجام میدن
*چینچااا؟(واقعا)
~نِ(اره)
زدیم زیر خنده که گفت
*وای تو خیلی پایه ای
*بله ما اینیم دیگه
ویو نویسنده(بنده)
دو پسرک در حال خندیدنپو قلقلک دادن هم بودند خوشحال کنار هم قول دادند تا ادب کنار هم دیگر شاد باشند
ولی سرنوست جوری دیگر نوشته شده بود کسی میل به جدایی این دو زوج داشت
ویو یونگی:
یهو در با شتاب باز شد و تهیونگ تو چارچوب در نمایان شد
✓ یونگی باند سرخ و سفید حمله کردههه
~چیییی
از جام بلند شدم و به اجوشی لی گفتم جیمین و جونگ کوم رو به یه جای امن ببرن
عمارت دشه بود قتل گاه
همه خدمتکار ها کشته شده بودن خون همه جارو فرا گرفته بود
با گوشی کوچیکی که دستم بپد سریع به اجوشی لی پیام دادم بیرون عمارت قایم شن و وقتی من داد زدم بریزن داخل عمارت
من و تهیونگ و به یه صندلی بسته بودن
علامت مینهو = (مینهو خودمون نیست)
مینهو با یه پاکت داخل دستش اومد تو اتاق
~لعنتی ولم کنننن
=(قهقهه)
چنتا عکس از پاکت در اورد و انداخت جلو پام
جیمین بود که بغل چهار تا مرد بود و لخت بود
یکی از اونا داشت جیمبن رو میبوسید اینو که دیدم
عربده ای کشیدم که ستون های عمارت به لرزه در اومد تهیونگ گوشاشو گرفت و داد زد
✓ خفه شو روانیییی
که یهو صدای تیر اومد ـاجوشی لی درو با شتاب باز مرد و با افراد مینهو رو گرفتن و بردن پایگاه
عکسارو برداشتم و از عمارت خارج شدم و رفتم عمارت دومم جایی که جیمین اونجا بود
جونگموک و برده بودن عمارت تهیونگ
درو با اگد باز کردم که جیمین دوید پیشم خواست بغلم کنه که هولش دادم
~گمشو اونور
* چی.... چیشده یونگیا؟
~اسم منو به زبون کثیفت نیارررر( عربده) ـ
*چت شدع یونگیییی چرا داد میزنی سرمممم( داد)
ویو جیمین:
وقتی داد زدم و گفتم
*چت شده یونگییییی چرا داد میزنی سرممممم
یه طرف صورتم سوخت و قورتم به سمت راست چرخید
چنتا عکی در اورد و ریخت روم
من بودم که داستم با چند تا مرد لب میگرفتم
با تعجب به عکسا نگاه کردم
اونا من نبودم
فتوشاپ بود من همچین کاری نکردم
*اینا..... اینا فتوشاپه..... یونگی باورش نکن به خدا فتوشاپه
~خفه شو هر...زه
معلوم نیست تاحالا زیر خواب چند نفر شدی
* من زیر خواب نیستممممم اگه من زیر خوابم ببین تو چی که با من زیر خواب هستی
ادامه دارد...
پارت 11
* تو قبل من با چند نفر بودی؟
~منم میخواستم همینو ازت بپرسم
چجوری توش انقد مهارت داری؟
*خب من از بچگی به این چیزا علاقه داشتم از بچگی رمان های +¹⁸ میخوندم و بعضی وقتا تو اتاق مانان بابام سرک میکشیدم
~شیطون
*تو چی؟ خیلی خوب بلدی انجامش بدی
~خب یه چیری در مورد الفا هیت که باید بدونی الفا ها اگه با جفت واقعیشون رابطه داشته باشن کاروشن رو به بهترین شکل ممکن انجام میدن
*چینچااا؟(واقعا)
~نِ(اره)
زدیم زیر خنده که گفت
*وای تو خیلی پایه ای
*بله ما اینیم دیگه
ویو نویسنده(بنده)
دو پسرک در حال خندیدنپو قلقلک دادن هم بودند خوشحال کنار هم قول دادند تا ادب کنار هم دیگر شاد باشند
ولی سرنوست جوری دیگر نوشته شده بود کسی میل به جدایی این دو زوج داشت
ویو یونگی:
یهو در با شتاب باز شد و تهیونگ تو چارچوب در نمایان شد
✓ یونگی باند سرخ و سفید حمله کردههه
~چیییی
از جام بلند شدم و به اجوشی لی گفتم جیمین و جونگ کوم رو به یه جای امن ببرن
عمارت دشه بود قتل گاه
همه خدمتکار ها کشته شده بودن خون همه جارو فرا گرفته بود
با گوشی کوچیکی که دستم بپد سریع به اجوشی لی پیام دادم بیرون عمارت قایم شن و وقتی من داد زدم بریزن داخل عمارت
من و تهیونگ و به یه صندلی بسته بودن
علامت مینهو = (مینهو خودمون نیست)
مینهو با یه پاکت داخل دستش اومد تو اتاق
~لعنتی ولم کنننن
=(قهقهه)
چنتا عکس از پاکت در اورد و انداخت جلو پام
جیمین بود که بغل چهار تا مرد بود و لخت بود
یکی از اونا داشت جیمبن رو میبوسید اینو که دیدم
عربده ای کشیدم که ستون های عمارت به لرزه در اومد تهیونگ گوشاشو گرفت و داد زد
✓ خفه شو روانیییی
که یهو صدای تیر اومد ـاجوشی لی درو با شتاب باز مرد و با افراد مینهو رو گرفتن و بردن پایگاه
عکسارو برداشتم و از عمارت خارج شدم و رفتم عمارت دومم جایی که جیمین اونجا بود
جونگموک و برده بودن عمارت تهیونگ
درو با اگد باز کردم که جیمین دوید پیشم خواست بغلم کنه که هولش دادم
~گمشو اونور
* چی.... چیشده یونگیا؟
~اسم منو به زبون کثیفت نیارررر( عربده) ـ
*چت شدع یونگیییی چرا داد میزنی سرمممم( داد)
ویو جیمین:
وقتی داد زدم و گفتم
*چت شده یونگییییی چرا داد میزنی سرممممم
یه طرف صورتم سوخت و قورتم به سمت راست چرخید
چنتا عکی در اورد و ریخت روم
من بودم که داستم با چند تا مرد لب میگرفتم
با تعجب به عکسا نگاه کردم
اونا من نبودم
فتوشاپ بود من همچین کاری نکردم
*اینا..... اینا فتوشاپه..... یونگی باورش نکن به خدا فتوشاپه
~خفه شو هر...زه
معلوم نیست تاحالا زیر خواب چند نفر شدی
* من زیر خواب نیستممممم اگه من زیر خوابم ببین تو چی که با من زیر خواب هستی
ادامه دارد...
۶۳۰
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.