+ ، به پلک هایش اجازه داد تا خاموشی را مهمان آن چشمانی کن
+ ، به پلک هایش اجازه داد تا خاموشی را مهمان آن چشمانی کند که مانند ستاره ای در آسمان شب ، به هنگام روشنایی ، میدرخشید ؛
.
.
.
_ ، موهایم را به آغوش باد سپردم و عطرِ نسیمِ ملایمی که ، بوی خاکِ باران خورده را در هوا پخش کرده بود ، وارد ریه هایم کردم ؛
.
.
.
+ ، دستانش را بر روی خاکِ باران خورده رها کرد ، و به شبنم هایی که بر سطح برگِ درختان پاییزی ردِ ظریفی از لمس خود را بر جای میگذاشتند ، اجازه داد تا صورتِ لطیف تر از گلبرگ های ، گل های همیشه بهارش را ، لمس کند..
.
.
.
+ چشمانم را از آسمان ابری شب دریغ کردمو پلک هایم را آشتی دادم ، حال ، به ستاره ی خودم نگریسم..
.
.
.
+ _ ، هر دو به یاد هم چشمانمان را باز کردیمو به آسمان ابری شب نگریسته بودیم ، به آن آسمانی که ، ماهِ همیشه تنها تر را در آغوش تاریکی خود فرو برده بود ، و یک جمله را در ذهن خود ، به دست هیپوکامپ هایمان سپریدم ؛
.
.
.
.
.
" هرگز ، نخواهند مُرد احساساتی که با عشق میپرسدیدیم ، هرگز ، نخواهند زنده شد آن احساساتی که به تنفر تبدیل شدند ، و هرگز نیز فراموش نخواهند شد خاطراتی که با قلب ها ساخته شدند) "
.
.
.
.
.
.
.
_ و من نیز..
+ هرگز فراموش نخواهم کرد..
_ تویی را که...
+ مسبب تمام خاطراتی هستی..
_ که از اعماق قلبم..
+ تا اعماق ذهنم...
_ + از بَرم..پس..کِی باز میگردی)
.
.
.
_ ، موهایم را به آغوش باد سپردم و عطرِ نسیمِ ملایمی که ، بوی خاکِ باران خورده را در هوا پخش کرده بود ، وارد ریه هایم کردم ؛
.
.
.
+ ، دستانش را بر روی خاکِ باران خورده رها کرد ، و به شبنم هایی که بر سطح برگِ درختان پاییزی ردِ ظریفی از لمس خود را بر جای میگذاشتند ، اجازه داد تا صورتِ لطیف تر از گلبرگ های ، گل های همیشه بهارش را ، لمس کند..
.
.
.
+ چشمانم را از آسمان ابری شب دریغ کردمو پلک هایم را آشتی دادم ، حال ، به ستاره ی خودم نگریسم..
.
.
.
+ _ ، هر دو به یاد هم چشمانمان را باز کردیمو به آسمان ابری شب نگریسته بودیم ، به آن آسمانی که ، ماهِ همیشه تنها تر را در آغوش تاریکی خود فرو برده بود ، و یک جمله را در ذهن خود ، به دست هیپوکامپ هایمان سپریدم ؛
.
.
.
.
.
" هرگز ، نخواهند مُرد احساساتی که با عشق میپرسدیدیم ، هرگز ، نخواهند زنده شد آن احساساتی که به تنفر تبدیل شدند ، و هرگز نیز فراموش نخواهند شد خاطراتی که با قلب ها ساخته شدند) "
.
.
.
.
.
.
.
_ و من نیز..
+ هرگز فراموش نخواهم کرد..
_ تویی را که...
+ مسبب تمام خاطراتی هستی..
_ که از اعماق قلبم..
+ تا اعماق ذهنم...
_ + از بَرم..پس..کِی باز میگردی)
۲.۸k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.