بعضی وقتها زندگی خیلی سخت میشود
بعضی وقتها زندگی خیلی سخت میشود...
فقط بعضی وقتها مثلا چهل و یکسال...
به خودم که نگاه میکنم با افتخار اشک شوق میریزم...
چهل و یکسال در اوج سختی ایستادم...
شاید زانوهایم گاهی لرزیده...
گاهی دستم را گذاشته ام روی زمین...
گاهی وسوسه شده ام به رها کردن... به تسلیم شدن... به شکستن...
اما باز هم ایستاده ام...
به این جسم و روح خسته بعد از چهل و یکسال...
به تک تک زخمهای عمیق اما پاکم...
به این الهام که امروز اشک میریزد اما زنانه روی پاهایش ایستاده و به مشکلاتی که هر روز قوی تر از قبل به سمتش هجوم می آورد...
به این الهام که چشم دوخته به خوب بودن و دست بر نمی دارد افتخار میکنم...
#ممنوعه
#الهام_جعفری
#بغلم_کن
#رضا_صادقی
فقط بعضی وقتها مثلا چهل و یکسال...
به خودم که نگاه میکنم با افتخار اشک شوق میریزم...
چهل و یکسال در اوج سختی ایستادم...
شاید زانوهایم گاهی لرزیده...
گاهی دستم را گذاشته ام روی زمین...
گاهی وسوسه شده ام به رها کردن... به تسلیم شدن... به شکستن...
اما باز هم ایستاده ام...
به این جسم و روح خسته بعد از چهل و یکسال...
به تک تک زخمهای عمیق اما پاکم...
به این الهام که امروز اشک میریزد اما زنانه روی پاهایش ایستاده و به مشکلاتی که هر روز قوی تر از قبل به سمتش هجوم می آورد...
به این الهام که چشم دوخته به خوب بودن و دست بر نمی دارد افتخار میکنم...
#ممنوعه
#الهام_جعفری
#بغلم_کن
#رضا_صادقی
- ۱۸۸
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط