چشمی مست و همرنگ عسل داشت
چشمی مست و همرنگ عسل داشت
بسی عاشق چو من او در محل داشت
خیابان از عبورش مست می شد
تو گویی خرمنی گل در بغل داشت
نگاهی دلربا و مست داری
به چشمت ، عالمی پابست داری
زبانم لال ، با این ناز و رفتار
تو در کار خدا هم دست داری !
شرابی خوش ، شبی در ساغرم ریخت
چه مستی ها از آن می، در سرم ریخت
گره واکرد از گیسو ، پس آنگه
همه شور جهان ، در بسترم ریخت
بسر شور جنون داری ، دل من
غمی از حد فزون داری ، دل من
نشد عشقی خریدارت ، دریغا
چه بختی واژگون داری ، دل من
هنوز عطرت درون خانه ، جاری ست
به سینه یاد خوبت ، یادگاری ست
به هرجا بنگرم ، بینم دو چشمت
تو گویی خانه ام آیینه کاری ست...
#عاشقانه
#خاصترین
بسی عاشق چو من او در محل داشت
خیابان از عبورش مست می شد
تو گویی خرمنی گل در بغل داشت
نگاهی دلربا و مست داری
به چشمت ، عالمی پابست داری
زبانم لال ، با این ناز و رفتار
تو در کار خدا هم دست داری !
شرابی خوش ، شبی در ساغرم ریخت
چه مستی ها از آن می، در سرم ریخت
گره واکرد از گیسو ، پس آنگه
همه شور جهان ، در بسترم ریخت
بسر شور جنون داری ، دل من
غمی از حد فزون داری ، دل من
نشد عشقی خریدارت ، دریغا
چه بختی واژگون داری ، دل من
هنوز عطرت درون خانه ، جاری ست
به سینه یاد خوبت ، یادگاری ست
به هرجا بنگرم ، بینم دو چشمت
تو گویی خانه ام آیینه کاری ست...
#عاشقانه
#خاصترین
۱۵.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.