من پرم از بـغض آری از تـبسم خالی ام
من پرم از بـغض آری از تـبسم خالی ام
آینه سیر است از من از پریشان حالی ام
با نسیمی چند آهی گفتم از حال خـودم
جنگلی آتش گرفت از صحبت اجمالی ام
چیدن من از درخـت آفریــنش زود بود
چند قرنی مانده تا پایان فصل ڪالی ام
با زمین بیگانه ام اینجا هجوم بی ڪسی است
آسمان را می شــناسم با همین بی بالی ام
چشم در راهم تو را ای مرگ ای پایان من
چـشم در راهم تورا آغاز خوش اقبالی ام
باز هم آشفته حالی، باز هم افسرده اے؟
مادرم پرسید،اشڪم ریخت، گفتم عالی ام...
#خاصترین
آینه سیر است از من از پریشان حالی ام
با نسیمی چند آهی گفتم از حال خـودم
جنگلی آتش گرفت از صحبت اجمالی ام
چیدن من از درخـت آفریــنش زود بود
چند قرنی مانده تا پایان فصل ڪالی ام
با زمین بیگانه ام اینجا هجوم بی ڪسی است
آسمان را می شــناسم با همین بی بالی ام
چشم در راهم تو را ای مرگ ای پایان من
چـشم در راهم تورا آغاز خوش اقبالی ام
باز هم آشفته حالی، باز هم افسرده اے؟
مادرم پرسید،اشڪم ریخت، گفتم عالی ام...
#خاصترین
۴.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.