راوی :لیا داخل اتاق بی صدا اشک می ریخت دخترک دیگه تاقت ند
راوی :لیا داخل اتاق بی صدا اشک می ریخت دخترک دیگه تاقت نداشت واقعا این حقش این زندگی زیاد خوب با دخترک تا نکرده بود گریه هاش بلند کرد و داد می زد بزارید من برم که همون لحظه در باز شد دخترک با فردی که دید تعجب کرد
الکس و جی هان داخل سالن نشسته بودن بعد یک رفع دلتنگی شروع کردن که صدای گریه ای به گوش رسید
جی هان : صدای چیه چقدر آشناس ( آخرش آروم گفت )
الکس : یک دختر عوضی موقع عملیات ما رو دید ماهم گرفتیش الان یک هفته فقط داد می زنه گریه می کنه
جی هان : آها ولی صداش آشناس
الکس : نه چه صدای آشنایی صدای یک جیغ جیغو بیشتر نیست
جی هان : می خوام ببینمش
الکس: باشه ولی خودت خسته نکن
وقتی به سمت اتاق رفتن و در اتاق باز شد جی هان با چیزی که دید بدنش به لرزه افتاد
جی هان : لیا ( سریع رفت سمتش و بغلش کرد )
لیا : ولم کن تو هم طرف اینایی .... هق ( گریه)
جی هان: آروم باش کی این بلا سرت آورده کی جرئت کرده دست بهت بزنه ( داد
لیا : اون ( دستش طرف الکس میگیره )
الکس : میشناسیش این هرزه
جی هان: خفه چطور جرئت کردی دست رو لیا بلند کنی
الکس : آره مگه چیه
جی هان: مگه ممنوع نبود دست بلند کردن رو زن هان ( عربده)
الکس: تقصیر خودش بود
جی هان: من لیا می برم
الکس: نمیشه
جی هان : لیا با من میاد
الکس: نمیشه
جی هان : باشه ولی یک هفته دیگه میام دنبالش
الکس : اوکی
لیا : جی هان... هق .... ولم نکن .... ( گریه)
جی هان : بر می گردم ولت نمی کنم خوشگلم صبر کن من میام
لیا : باشه...... هق ..... ( گریه)
الکس: خب دیگه
یک هفته بعد.............
الکس و جی هان داخل سالن نشسته بودن بعد یک رفع دلتنگی شروع کردن که صدای گریه ای به گوش رسید
جی هان : صدای چیه چقدر آشناس ( آخرش آروم گفت )
الکس : یک دختر عوضی موقع عملیات ما رو دید ماهم گرفتیش الان یک هفته فقط داد می زنه گریه می کنه
جی هان : آها ولی صداش آشناس
الکس : نه چه صدای آشنایی صدای یک جیغ جیغو بیشتر نیست
جی هان : می خوام ببینمش
الکس: باشه ولی خودت خسته نکن
وقتی به سمت اتاق رفتن و در اتاق باز شد جی هان با چیزی که دید بدنش به لرزه افتاد
جی هان : لیا ( سریع رفت سمتش و بغلش کرد )
لیا : ولم کن تو هم طرف اینایی .... هق ( گریه)
جی هان: آروم باش کی این بلا سرت آورده کی جرئت کرده دست بهت بزنه ( داد
لیا : اون ( دستش طرف الکس میگیره )
الکس : میشناسیش این هرزه
جی هان: خفه چطور جرئت کردی دست رو لیا بلند کنی
الکس : آره مگه چیه
جی هان: مگه ممنوع نبود دست بلند کردن رو زن هان ( عربده)
الکس: تقصیر خودش بود
جی هان: من لیا می برم
الکس: نمیشه
جی هان : لیا با من میاد
الکس: نمیشه
جی هان : باشه ولی یک هفته دیگه میام دنبالش
الکس : اوکی
لیا : جی هان... هق .... ولم نکن .... ( گریه)
جی هان : بر می گردم ولت نمی کنم خوشگلم صبر کن من میام
لیا : باشه...... هق ..... ( گریه)
الکس: خب دیگه
یک هفته بعد.............
۶۷۰
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.