ارباب مافیا

ارباب مافیا

Part 13

که یکی دستشو دور کمرم حلقه کرد ترسیدم برگشتم دیدم جونگکوکه(چیه می خواین یه اتفاقی بیوفته😂)


ا.ت:ترسیدم جونگکوک

جونگکوک:چرا ...بیا برات پشنک گرفتم

ا.ت:واییییی مرسییییی

داشتیم خوش میگذروندیم که یه پسره اومد و گفت

پسره:بیبی گرل دلم برات تنگ شده بود چرا فرار کردی(مست)

ا.ت:چی میگی برو اونور

پسره :بیبی گرل دیگه بسه باید بریم خونه

جونگکوک:ا.ت این چی داره میگه

پسره :دوسپسر جدیدته بهت تبریک میگم

جونگکوک:ا.ت این چی میگههه(داد)

ا.ت: من نمیدونم جونگکوک داره چرت و پرت میگه

جونگکوک:تو قبلا دوست پسر داشتی

ا‌.ت:نه جونگکوک راست میگم(گریه)

جونگکوک:خفه شو(دستشو محکم گرفت )

جونگکوک جوری دستمو محکم گرفته بود که هر لحظه ممکن بود بشکنه(ولی نشکست الکی نق نزن😐)

ا.ت:جونگکوک دستم، ولم کن(گریه)

جونگکوک:برو توماشین

جونگکوک جوری داشت رانندگی میکرد که داشتیم تصادف میکردیم

ا.ت:جونگکوک اروم تر الان تصادف میکنیم

جونگکوک:ساکت شو

همینجوری داشت رانندگی میکرد که یه کامیون جلومون بوق زد

ا.ت:جیغغغغغ

جونگکوک فرمونو چرخوند اما افتادیم تو دره قبل از اینکه سرش بخوره به شیشه سرشو سریع با دستام گرفتم بعد یه مایع گرم و روی صورتم حس کردم و سیاهی ......


حمایت کنین بعدی رو میزارم 💞💕💖💟💜🖤
دیدگاه ها (۲۵)

ارباب مافیاPart ۱۴ویو جونگکوکوقتی چشمامو باز کردم دیدم توی ب...

ارباب مافیاPart ۱۵ویو جونگکوک کمکش کردم بیاد سوار ماشین شه ا...

ارباب مافیاPart 12ویو جونگکوکجونگکوک:ا.ت بیدار شو رسیدیمدیدم...

ارباب مافیاPart 11جونگکوک:ا.ت ا.ت ...خودتو نزن به خواب میدون...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط