ارباب مافیا

ارباب مافیا

Part ۱۴

ویو جونگکوک
وقتی چشمامو باز کردم دیدم توی بیمارستانم

پرستار:بیدار شدی صبر کن دکترو صدا کنم

دکتر:خب اقای جئون حالتون خوبه فردا میتونین مرخص بشین

جونگکوک:ببخشید با من یه دختری و اینجا نیاوردن

دکتر:منظورت خانم کیم ا.ت

جونگکوک:بله بله

دکتر :متاسفانه ایشون تو کما هستن ضربه بدی به سرشون خورده ممکنه فراموشی بگیرن

جونگکوک:چی...... میتونم ببینمش(گریش گرفته)


دکتر :بله البته ولی فقط ۱۰ دقیقه

جونگکوک:ممنونم

رفتم پیشش چشماش بسته بود(نه بابا می خوای باز باشه🤣🤣)کلی دستگاه بهش وصل بود اشکم در اومد من چیکار کردم رفتم پیشش‌ دستشو گرفتم

جونگکوک:ا.ت لطفا چشماتو باز کن(چش😂)

جونگکوک:انقدر نظر نده😐

ادمین:یه کاری نکن بزنم بکشمش😐🔪

جونگکوک:تو برو بنویس

ادمین :باشه بابا😐

جونگکوک:ا.ت ازت خواهش میکنم ترکم نکن

پرش زمانی به دوهفته بعد

دو هفته از اون روز گذشته ا.ت هنوز چشماشو باز نکرده دلم براش تنگ شده🥲رفتم پیشش که دیدم اتاقش خالیه ترسیدم

جونگکوک:پرستار پرستار دختری که تو این اتاق بود کجاست

پرستار:به بخش منتقل شده اتاق ۴۶

جونگکوک:ممنونم....یعنی بیدار شده خیلی خوشحالم
رفتم پیشش

جونگکوک:ا.ت چاگیا بیدار شدی دلم برات تنگ شده بود

ا.ت:ببخشید شما

جونگکوک:چی چی داری میگی

دکتر :اقای جئون اینجایین ...خب متاسفانه خانم کیم فراموشی گرفتن باید بهشون کمک کنین تا حافظه شونو به دست بیارن

جونگکوک:اما...اما چجوری

دکتر:خاطراتی که با شما داشته میتونه کمک کننده باشه

جونگکوک:کی مرخص میشه

دکتر:الان میتونین ببرینش

جونگکوک:ممنونم.....ا‌.ت چاگیا اول یه چیزایی بهت بگم اسمت کیم ا.ت و من دوست پسرتم بیا کمکت کنم بریم خونه


ا.ت:ما ....قبلا همدیگرو دوست داشتیم

جونگکوک:اره چاگیا اره

ا.ت:خیل خب بریم....
دیدگاه ها (۶۱)

ارباب مافیاPart ۱۵ویو جونگکوک کمکش کردم بیاد سوار ماشین شه ا...

ارباب مافیاPart ۱۶ا.ت:واقعا اخجون بوسان جای قشنگیه(توجه کنین...

ارباب مافیاPart 13که یکی دستشو دور کمرم حلقه کرد ترسیدم برگش...

ارباب مافیاPart 12ویو جونگکوکجونگکوک:ا.ت بیدار شو رسیدیمدیدم...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط