خودم با خودم پشت میزم غریبه ام مریضم اجازه دهید آخرین چای
خودم با خودم پشت میزم غریبه ام مریضم اجازه دهید آخرین چای خود را بریزم
خودم با خودم گوشه ای از غمم مینویسم هنوز عشق شعرم برای نوشتن حریصم
دلم آشیانه ابابیل وهم و خیال است قسر رفتن از سنگ باران شعرم محال است
در اندیشه ام دیو مضمون سبک سر نشسته و بر دفترم عقده ای غول پیکر نشسته
خودم با خودم گوشه ای از غمم مینویسم هنوز عشق شعرم برای نوشتن حریصم
دلم آشیانه ابابیل وهم و خیال است قسر رفتن از سنگ باران شعرم محال است
در اندیشه ام دیو مضمون سبک سر نشسته و بر دفترم عقده ای غول پیکر نشسته
۲۶.۶k
۲۱ دی ۱۴۰۰